Music theme ; Impossible - Nothing but Thieves
Cardigan - Taylor Swiftهمه چیز به طرز عجیبی مملو از صلح و آرامش بود. بعد از سخنرانی تحسینبرانگیزِ تهیونگ، هر دو غذاهاشون رو به همراه مکالمههای کوتاهِ گاه و بیگاه تموم کردن و آمادهی خواب شدن.
سکوت و نبودن تنش باعث معذب شدن هردوشون شده بود. جونگکوک در کمال تعجب از بودن کنارِ تهیونگ لذت میبرد و هرازگاهی به صدای نفسهاش گوش میداد تا از واقعیت فاصله بگیره.
همینطوری کنار هم به خواب رفتن و هیچکدومشون به این قضیه که چطور بدون دعوا حاضر به خوابیدن کنار هم شدن، اشارهای نکرد. انگار که فقط میخواستن برای یک شب هم که شده نرمال رفتار کنن.
روز بعد هم همه چیز نرمال بود. کنار هم از خواب بیدار شدن، جونگکوک اعلام کرد که صبحونه درست میکنه و با بالاتنهی برهنه به آشپزخونه رفت. نرمال بودنِ همه چیز تا وقتی طول کشید که جونگکوک تخممرغ ها رو درون ماهیتابه شکست و متوجه شد کسی که تصمیم میگیره بقیهی ماجرا چطور پیش بره، خودشه.
افکار زیادی همزمان به مغزش هجوم آوردن و حالا جدال قدیمی مغز و قلبش برگشته بود. با حبس کردن نفسش صبحانه رو آماده کرد و کمی بعد تونست تهیونگ رو با موهای خیس و حولهای بر روی شونهش ببینه که به کانتر تکیه داده.
مرد مقابلش حالا مثل همیشه مرتب و اتو کشیده نبود. یک آشفتگی خاصی در بهمریختگی موهاش دیده میشد و جونگکوک با خودش فکر کرد که اینطوری بیشتر دوستش داره. وقتی که گاردش پایینه و اجازه میده جونگکوک تنها کسی باشه که آشفتگیش رو ببینه. در همین زمان بود که دوباره فهمید چه گندی زده. واقعا به خودش اعتراف کرده بود که تهیونگ رو دوست داره؟
با حرص بشقابها رو چید و تهیونگ کاملا متوجهی تغییر کردن رفتارش شده بود. با حالت شاهانهش بر روی صندلیش نشست و ابرویی بالا انداخت.
- همه چیز مرتبه؟
- آره. کاملا.
جونگکوک تقریبا فریاد کشید و کمی از قهوهش نوشید. جلوی خودش رو گرفت تا ادامه نده و داد نکشه که نه! هیچ چیزی مرتب نیست چون ممکنه من دوستت داشته باشم و نخوام ترکت کنم. واقعا دوستش داشت؟ این نشونهی خوبی نبود. تهیونگ خودرای، گستاخ، زورگو و صد البته پر از معما بود و قطعا فرد راحتی برای دوست داشتن به نظر نمیرسید.
YOU ARE READING
Bella Ciao || KookV
Fanfiction[ خداحافظ زیبا! ] ژانر : رمنس/ مافیایی / اکشن / معمایی / حاوی اسمات کاپل : اصلی ؛ کوکوی - فرعی ؛ ... روز آپ : یکشنبهها - برای من برقص زیبای وحشی. اون غریبهی عجیب با چشم های کشیده و اژدها مانندش همراه بادیگارد هاش عادت داشت هر هفته ساعت هفت به آ...