SOPE

496 41 0
                                    

یادمه!
روزی که با قایق می خواستم همه چیز رو تموم کنم رو یادمه..
روزی که با همه توانم پارو میزدم رو یادمه..
من در عمق می خواستم خودم رو خفه کنم اما تو نزاشتی.

من تاریکی رو دیدم.. توی تاریکی غرق شدم و نتونستم ازش بیرون برم..ولی تو اومدی و راه خروج رو نشونم دادی..
دری که به دنیای خیال تو باز میشد.
دری که پر از امید و روشنی بود و من بهت گوش کردم بدون اینکه حتا بدونم قراره بعدش چه اتفاقی بیفته؟!
باورت کردم.. به مرور عاشقت شدم و حالا نمی تونم بهت بگم.
نمی تونم بگم که چقدر برام با ارزشی..

چشم هامو می بندم و رویام رو تصور می کنم.
روز مرگم.. هیچ کسو ندارم که برام ناراحت باشه اما تو..
کنارت اشک میریزم..

وقتی چشم هام رو باز می کنم از خودم متنفرم میشم.
بهت پیام میدم و ازت می خوام که حالم رو خوب کنی و تو بدون هیچ سوالی لبخند و حرف هاتو بهم میدی.

من فراموش نمی کنم!
وقتی که کسیو نداشتم تو باهام بودی..
توی تمام بخش های زندگیم.
درد
غم
شادی
نزاشتی اسیب ببینم اما حالا من به خاطر حسی که بهت دارم اسیب می بینم و نمی تونم گریه های شبانمو وقتی باهام سرد میشی رو انکار کنم.

وقتایی که به خاطر زخم هایی که روی بدنم بوجود میاد دعوام می کنی و نگرانم میشی، مطمعن میشم که بودن تو یک هدیس، اما هوسوک عزیز من هنوزم رویای همیشگیمو دارم!

رویایی که تو دوستش نداری.. حداقل اینطوری می گی که ازش متنفری و نمی خوای چیزی بشنوی.
ولی من بهش فکر می کنم..

دوست دارم قبل مرگم بار دیگه بغلت کنم و تو بگی که دوستم داری!
می خوام قبل مرگم یه چیزی بیشتر از یه دوست باشم.. اما هر بار حسم رو سرکوب می کنم و اون رو مثل یه راز پیش خودم نگه میدارم..

می خوام برای همیشه کنارت باشم، تمامه عشقمو بهت میدم..
.
.
.
یه جمله کلیشه ای اما زیبا،
دوستت دارم!
این رو روی مغزت حک کن.

bangtan/oneshatsWhere stories live. Discover now