part01

598 69 40
                                    

در ازای روحم
بعضی از خواسته هامون
در اِزاش چیزهای بیشتری از ما میگیرن
عکس مورد علاقه
غذای مورد علاقه
دوست صمیمی
خانواده خوب وگرم
ولی خواستن بعض از ادما
مثل خواستنِ راه رفتن رو لبه تیغه
درد ناکه چیزهای زیادی رو از دست میدیم
چرا که راه باریکه
زخمی میشیم درد میکشیم میشکنیم
ولی با فکر کردن به تهش دوباره انرژی میگیرم
ولی وای از وقتی که آخرش خوب نباشه
چیزیو از دست میدیم که دیگه
معلوم نیست برگرده یا نه
روحمونو پیشکش میکنیم
بنام خدا
در ازای روحم

لوهان:"هی چیکار داری میکنی؟"
بکهیون:"دالم قلده (قلعه)دلس میتونم"
سوهو:"تهنا میتونی؟"
بکهیون:"اوهوم."
.
.
.
.
.
.
معاون بکهیون خاکی و خون آلود را وسط دفتر مدیر پرت کرد
و بعد از زدن ضربه ای به سر بکهیون از در خارج شد
مدیر از عصبانیت دستهایش را محکم روی میز کوبید
مدیر چو:"هییی تو واقعا باید خجالت بکشی میفهمی چه غلطی داری میکنی؟؟؟داری اسم و رسم مدرسه رو به گند میکشی خب گوش کن ببین چی دارم بهت میگم پسر ، اگه یک بار دیگه اگه فقط یکبار دیگه اینکارو کنی..."
_:"اگه اون یکبار دیگه این کارو بکنه شما قراره چیکار کنین؟"
پر حرص زمزمه کرد و دست مدیر رو ک بکهیون رو نشونه گرفته بود پایین اورد
سوهو دستمال رو نسبتا محکم به بینی بکهیون فشار داد و سرشو به عقب خم کرد
آقای چو به لکنت افتاد انتظار حضور اون دوتا رو توی اتاقش نداشت اون مرفه های لعنتی بی درد الان باید پیداشون میشد؟
مدیر چو:"او..اوه...اصل...اصلا اتفاقی قرار نیست بیفته لوهان...بکهیون هم مثل پسرخودم!اون الان دچار بلوغ شده و مغزش درست کار نمیکنه مگه میشه یه مرد زیرخواب مردای دیگه بشه اخه؟اینکار کثیفه هرکی اینکارو کنه نَجِسه من چرا باید همچین موجود نَجِسیو تو مدرسه ام نگهدارم؟اون باید بره پیش روانپزشک پیش روانشناس روانش مریضه مریض!"
لوهان از عصبانیت کبود شد
دست آقای چو رو گرفت و پیچوند
آقای چو با درد روی زانوهاش نشست و تلاش کرد دستش را از دستهای لوهان بیرون بیاره
لوهان پر غیض به حرف اومد:"ببینین جناب چو!حواستون باشه چه حرفی از دهنتون در میاد،اون بکهیونه،بیون بکهیون دوست صمیمی شیا لوهان و کیم جونمیون منظورمو میفهمی که؟حق نداری راجبش بد بگی شنیدم وضع مالی مدرسه مدتی میشه که خوب نیست. حواست به کارات باشه چون ممکنه آقای شیا و کیم بیخیال کمک مالی هنگفتشون بشن."
ترس داخل چشم های آقای چو بیداد کرد
مدیرچو:"من...من...متاسفم."
لوهان بیشتر به دست مدیر چو فشار آورد و باعث شد چهرش از درد درهم بشه
لوهان:"ازمن نباید معذرت خواهی کنی مدیر چو از بکهیون باید معذرت خواهی کنی."
مدیر چو قصد مقاومت داشت اما شانه اش که در معرض شکستن قرار داشت باعث شد تا از تصمیمش منصرف بشه
مدیر چو:"مت..متاسف..متاسفم..بکهیونا."

لوهان
همه دور میز کنفرانس نشسته بودند و منتظر اومدن طراح ها بودن
لوهان نگاهی به شرکا و رئسا شرکت های رقیب انداخت حوصله آنها در حال سر رفتن بود و این اصلا چیز خوبی نبود پس تصمیم گرفت کار آخر رو اول انجام بده از همین حالا هم دلش برای طراح هایی که دیر کرده بودند و دیگه قرار نبود طرح هایی که ماه ها برای انها زحمت کشیده بودند رو ارائه کنند میسوخت
ولی خب لوهان نمیتونست شرکت خانوادگیشونو برای چندتا طراحی که از روز قبل چندین و چند بار تاکید کرده بود چندساعت قبل جلسه داخل شرکت حضور داشته باشند و اونها پشت گوش انداخته بودند به خطر بندازه
به منشی شخصیش اشاره کرد و دقیقه ای بعد همه مشغول ورق زدن طراحی های لوهان بودند
از حیرت حتی نمیتونستن پلک بزنند
لوهان خنده خشکی کرد و از داخل لپتاپ طرح اول رو روی پروژکتور به نمایش در اورد
گلویی تازه کرد تا موقع حرف زدن  صداش خش نداشته باشه
لوهان:"شما همتون با طراحی های من آشنائیت دارین و میدونین طرح های من چه سبکی هستن برای اینه که امروز همه شمارودعوت کردم"به رئیس  شرکت های رقیب اشاره کرد:"ودلیل اینکه امروز با رُقَب های حیطه کاریم دور میز کنفرانس شرکت من جمع شدیم همین طرح ها و پروژه "ماه"هست من ماه ها زمان صرف کردم تا بهترین طراحی هام رو با موضوعی مرتبط بهم شکل بدم و نوع جدیدی از طرح طلاجات و نقره جات در بازار کره به وجود بیاریم و دلیلم برای دعوت شما..."لبخندی زد و به اولین نفر سمت راست میز کنفرانس اشاره کرد:"آقای  جکسون وانگ کسی که بهترین الماس هارو در شرکت خودش داره"
جکسون وانگ با لبخندی از تعریف لوهان تشکر کرد
به نفر دوم سمت راست میز کنفرانس اشاره کرد:"آقای گونگ یو کسی که بهترین نوع نقره جات رو تولید میکنن و بازار نقره کشور رو در دست دارن"
با آقای یو به دلیل سن بیشترش با احترام بیشتری صحبت کرد
لوهان:"خانم جانگ نارا کسی هستن که بهترین نوع طلارو از معدن استخراج و به بهترین نحو در شرکتشون استفاده میکنن"
خانم جانگ به آرامی خندید
لوهان هم لبخند سردی زد
لوهان:"کریس وو کسی هستن که در شرکت  خودشون از ترکیب یاقوت سرخ و آبی استفاده میکنن و واقعا شایسته تقدیر هستند"
و به ارامی شروع به  دست زدن کرد
لوهان شاید در ظاهر آدم سردی بنظر می اومد ولی در اصل  اصلا آدم سردی نبود و انسان هارو از روی ظاهر قضاوت نمیکرد
هرکجا  که بنظرش کسی شایسته تقدیر باشه به سرعت از اون شخص تقدیر میکنه
لوهان:"الان تقریبا همه میدونیم چرا اینجاییم و شرکای شرکت شیا فکر نکنم نیاز به معرفی داشته باشن اما به رسم ادب" دستشو سمت چپ دراز کرد و به ترتیب شروع به معرفی کرد:"آقای چا،آقای کیم،آقای لی و خانم چوی از شُرَک های شرکت شیا هستن"
بعد از معرفی کاملی که کرد دستشو به پرژوکتور پشت سرش دراز کرد لوهان دقیقا در راس میز نشسته بود و ریاست خودش رو به رخ میکشید حتی اگر کسی تا قبل از دیدن طرح های لوهان  از غرورش ناخشنود بود ولی بعد دیدن طرح ها..قطع به یقین همه ایمان داشتند که جای لوهان تنها و تنها صندلی ریاست هست و بس
البته هَمِه هَمِه هم که نه!
لوهان:"اولین طرح"
جکسون وانگ مات زمرمه کرد:"واقعا طرح خاصی هستش"
و واقعا هم طرح خاصی بود دستبند ضریف طلای سفیدی که بینش  نقره تیره و براق جاری بود ، بودن خُرده های یاقوت آبی و یاقوتی کوچک که بین دو رنگ زرد و قرمز بود واقعا زیبا بود
گونگ یو:"از زیبایی این طرح نمیشه چشم پوشی کرد اسمش دقیقا مناسبشه"
لوهان لبخندی زد و زیر لب اسم طرح اولو زمزمه کرد:"غروب"
لوهان طرح  دوم رو به نمایش در اورد
گردنبدی ظریف از طلای سفید که قطره های کوچک نقره ازش آویزان بود و قسمت انتهاییش الماس سفید به چشم می امد
زیبا،ظریف،چشمگیر
تنها چیزهایی بودند که این طرح با اون ها شناخته میشد
لوهان:"طرح دوم باران"
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
و به این ترتیب لوهان پنج طرح  رو معرفی کرد و جلسه به پایان رسید
سوهو کنارش نشست و دو طرحی رو که از چشم بقیه پنهان مونده بود  را جلوش گذاشت
سوهو:"لو؟با دو طرح،"ماه"و"شب"میخوای چیکار کنی؟"
لوهان خسته به صندلیش تکیه داد:"نمیدونم سو بنظرت چیکارکنم؟هیچ کدوم این شرکتا الماس آبی و الماس مشکی ندارن"
سوهو چپ چپ نگاهش کرد:"خب غلط میکنی الکی واسه خودت طرح میکشی"
لوهان چشماشو چرخی داد:"تو چرا بامن با بی احترامی صحبت میکنی؟من خیر سرم هیونگتما"
سوهو با حالتی خنثی به لوهان نگاه کرد:"خفه شو"
مدتی در سکوت گذشت
لوهان در سکوت درحال کشیدن طرح اولیه جدیدی بود اما ذهن مشغولش توان ایده پردازی نداشت
مداد رو کناری گذاشت:"جونمیون؟"
سوهو با شنیدین اسم اصلیش از فکر بیرون اومد و جدی به لوهان خیره شد
لوهان:"هنوز به کریس جوابی ندادی؟"
سوهو سرشو خم کرد و لباش رو بهم فشرد
لوهان کامل سمت سوهو چرخید:"سوهو تو نمیتونی که تا ابد جوابی به کریس ندی اون الان بین زمین و آسمونه تکلیفش رو مشخص کن یا سمت آسمون میره یا رو زمین سقوط میکنه ولی هرکدوم که باشه بهتر از پادرهوا بودنه"
سوهو اخمی از کلافگی کرد:"میدونم هان میدونم سعی میکنم تا آخر هفته جوابشو بدم"
لوهان سری تکون داد
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
تق تق
لوهان سرشو از داخل پرونده بیرون کشید و به شخص پشت در اجازه ورود داد
با وارد شدن کریس لوهان به احترام از جا برخواست و تلاش کرد بهت و کنجکاوی رو در خودش خفه کنه
لوهان به مبل های چرمی کرمی رنگِ جلوی میز ریاستش اشاره کرد
لوهان:"لطفا بنشین..."
با نشستن کریس روی مبل ،اول به منشی سفارش دو عدد قهوه تلخ و شکلات داد و بعد لوهان هم روی مبل مقابل کریس جاگرفت
نَنشِستَنِش روی صندلی ریاست به دلیل احترام و هم مقامی تقریبیشون بود و لوهان نمیتونست منکر شخصیت خوب و مهربون شخص جلوش بشه پس ترجیح میداد که غرور رو کنار بزاره و رو به روی کریس بنشینه
لوهان لبخندی گرمتر از لبخند جلسه امروز زد:"چیزی که باعث حضور بیخبرت داخل اتاق من شده مسئله کاریه یا...."
ابرویی تکان داد و با شیطنت خندید
کریس کمی سرخ و سفید شد:"هی...اهم...خب...."
بازشدن در و ورود یکدفعه ای سوهو با ظاهر آشفته و بستن محکم در
باعث از جا پریدن لوهان و کریس شد
سوهو مات به جلوش خیره بود و چشمهای لبالب پر اشکش سعی در مقاومت و اشک نریختن داشتند
سوهو از در سُر خورد و سرامیک سرد کف اتاق کار لوهان پذیرای سوهو آواره شد
لوهان با کمی ترس کنار سوهو نشست
لوهان:"چیشده سوهو؟"
زمزمه مات سوهو لوهان رو بینهایت عصبی کرد
سوهو:"آقای کیم"
کریس کنار سوهوی همچنان مات زانو زد و توجه اش به دست مشت شده سوهو جمع شد
کریس:"مشکلی پیش اومده؟"
لوهان جوابی نداد
لوهان واقعا نمیخواست به آقای کیم بی احترامی کنه و این فقط بخاطر علاقه ای بود که به سوهو داشت
اما اینبار آقای کیم پاشو بیشتر از گلیمش دراز کرده بود
سوهو رو از پسرش بودن برکنار کرد، اون رو از مادرش دور کرد و  از خانواده طردش کرد و اماهنوز هم هربار براش مشکلی پیش می اومد روان اون پسر رو بهم میریخت
دیگه صبر بس بود دو دفعه دیگه هم اینکارو کرده بود اما اینجور اعصاب و روان سوهو رو بهم نریخته بود
فکر حرفای غلط و بی سر و ته آقای کیم ، لوهان رو تا سرحد مرگ عصبی میکرد
لوهان سمت تلفن داخل اتاقش رفت
شماره وکیل خصوصی خودش و سوهو رو گرفت
لوهان:"آقای ایم؟"
اقای ایم:"خودم هستم قربان"
لوهان:"گوش کن ایم،همین الان سهام من و سوهو رو از شرکت آقای کیم بیرون میکشی فهمیدی؟"
عصبانیت در لحن لوهان کاملا پیدا بود
همچنین تعجب در کلام وکیل ایم
وکیل ایم:"آقای کیم؟کدوم آقای کیم؟پدر آقای سوهو؟"
فریاد لوهان اتاق رو پُر کرد و سوهو و کریس را از جا پراند
لوهان:"اون مرد پدر سوهو نیست فهمیدیییییییی؟؟؟؟؟"
صدای وکیل ایم خفه شد:"بله قربان"
لوهان نفس عمیقی کشید:"طبق دستور عمل کن وکیل ایم."
وکیل ایم:"اما آقای شیا اکه سهامتونو بیرون بکشید ممکنه که شرکتشون دچار ورشکستگی بشه!"
لوهان:"برام مهم نیست وکیل ایم،طبق دستور عمل کن."
با قطع کردن تلفن لیوانی را پر از آب سرد کرد و روی میز گذاشت
لوهان:"سوهو میتونی پاشی؟"
سوهو تلاش کرد اما بدن وحشتناک سِر شده اش کمکی برای بلند شدن نکرد و تلاشش را ندیده گرفت
سوهو خسته از تقلا کردن به حرف اومد:"نمیشه..بدنم سِر..یااااا  داری چیکار میکنی؟؟؟؟"
کریس بی کلامی حرف سوهو را روی دو دست بلند کرد و مانع ادامه حرفش شد
با گذاشتن سوهو روی مبل چرمی لبخند شیطانی لوهان پدیدار شد
لوهان لیوان آب سرد را دست سوهو داد
سوهو:"زیاده روی نکردی لو؟"
لبخند شیطانی لوهان پر کشید:"نه سوهو نیاز بود،آقای کیم پاشو از گلیمش دراز تر کرده بود."
و کی بود که داخل کره خبر نداشته باشد که آقای کیم رئیس شرکت کیم تنها پسر خودش را بدلیل تفاوت گرایشی یا گِی بودنش از خانواده طرد کرده بود و آقای شیا پدر لوهان از هفده سالگی سوهو سرپرست رسمی سوهو شده بود
کریس بیتوجه به بحث به نیمرخ سوهو خیره بود
آقای کیم قطعا دیوانه بود که از پسرک پاک،زیبا،جذاب و قوی اش دست کشیده بود
کریس:"جونمیون"
صدای بم کریس لرزه به تن سوهو وارد کرد
کریس:"جوابت چیه سوهو؟"
سوهو با مکث سری به نشانه منفی تکان داد
کریس اما بوسه ای پر مهر روی پیشانی سوهو نشوند
و مقابل دو جفت چشم گرد شده ادامه داد:"نه جواب من نیست سوهو میدونم داری بهم عادت میکنی دلبسته میشی و بدون من با عشقی که بهت دارم راه بینمون رو طی میکنم و تورو عاشقت میکنم."
و با زدن بوسه ای روی بینی سرخ شده سوهو از اتاق خارج شد
لوهان:"هاه واقعا پرروعه."
سوهو چشمهایش را گرد کرد:"حالا دیدی من چی میگم؟"

"هرکه باشیم،هر کجایِ دنیا که زندگی کنیم، همگی جایی در اعماقمان نوعی حسِ کمبود داریم‌. انگار چیزی اساسی گُم کرده ‌ایم و می ‌ترسیم نتوانیم آن را پس بگیریم‌ آنهایی هم که می ‌دانند چه چیزی کم دارند،واقعا انگشت ‌شمارند!
#الیف_شافاک
از کتابِ: ملت عشق"

2162کلمه..‌..
فکر نمیکنم برای پارت اول خیلی کم باشه!
ووت و کامنت و ادد کردن تو ریدینگ لیست یادتون نره لطفا:")
میدونین که چقدر دوستون دارم؟
و اینکه این پارت فعلا تاکید میکنم"فعلا"تایم آپ مشخصی نداره تا لاو لوسیفر تموم شه و اینکه لطفا پارت بعد هم چک کنین

In My Soul(در ازای روحم)Where stories live. Discover now