Part 23

173 59 2
                                    

جیمین : هیونگ مامانم بهم شک کرده :/

یونگی : مثل مامان من؟

جیمین : چطور؟

یونگی : مامان منم فکر میکرد تو دوست دخترمی :/

جیمین : اوهوم..

یونگی : نمیدونم چیکار باید بکنم تا به مامانم بفهمونم که دوست دختر ندارم لعنتی خیلی بد نگاهم میکنه

جیمین : به عبارتی داره با نگاهش میخورتت؟

یونگی : دقیقا ! زده به سرم بهش بگم من دوست دختر نمیخوام و ندارم من دوست پسر میخوام لنتی حتی درمورد گرایشم هم نمیدونه بهم تهمت میزنه.

جیمین : میگم...

یونگی : هوم؟

جیمین : اونا که فکر میکنن ما باهمیم

یونگی : خوب؟

جیمین : نظرت چیه واقعا باهم باشیم؟

یونگی : چی....؟

You....Where stories live. Discover now