Part 37

165 59 3
                                    

همه چیز از همون موقع شروع شد...اره من زیاد تر از حد مرز خودم رفتم و یه شوخی ساده رو جدی گرفتم
باعث گیجی خودم و خودش شدن ولی خب ای دونت گیو فاک...

یونگی : هی درست نیست چهار روز سین نزنی در حالی که چندین بار انلاین شدی..
یونگی : چرا سکوت میکنی؟
یونگی : از چه چیزی ناراحتی...من اهمیت میدم به دلیل فاکی ای که باعث ناراحتیت شده
یونگی : اصلا تو بوسان خوش میگزره...؟
یونگی : هی..جیمینا تو چرا اینقد باعث میشی حس رقت انگیزی کنم؟؟؟
یونگی :اوکی نمیخوام به خاطر این حرفم ناراحت بشی...
یونگی : تو چرا یه لحظه ادمو امیدوار میکنی و یه لحظه نا امید؟ هوم؟
یونگی : جیمین جیمین جیمین اونقد صدات میزنم که قلب سنگیت وادارت کنه بیای و جوابمو بدی...
یونگی : حرفام انچنان هم مهم نیست‌...ولی خب...میتونی که بهم یه سلام خالی بکنی..؟
یونگی : ما دوستیم..؟

جیمین : مزاحمی ، برو دارم گیم میزنم

یونگی : اوه فاک جیمی اصلا حواسم نبود...

اصلا حواسم نبود...من یونگیم...اره..

You....Where stories live. Discover now