توی کلاس کاملا ساکت بودم و خدارو شاکرم که معلم ها فهمیدن نیازی نیست همش من رو صدا کنن.
بعد از کلاس باید میرفتم کتابخونه تا بتونم پروژه جدید و مسخره معلممو انجام بدم.
کودوم ادم احمقی باید راجب جنس ستاره ها تحقیق کنه؟ یا چرا اصلا باید بدونیم؟
ما هرگز قرار نیست از ستاره ها برای خشک کردن کونمون بعد دستشویی استفاده کنیم.
کتابخونه کوچیک ولی خوب بود پر از کتاب و یه حیاط پشتی هم داشت
رو به روش یه مغازه سوپر مارکتی هم بود
و باعث شده بود تبدیل بشه به خونه دومم
یا شایدم...اولم؟ نمیدونم
••••••••
+ جیمین؟
_ بله مامان؟
+ اتفاقی افتاده ؟
_ نه فقط با یکی دعوام شده همین
به هندزفری دستم نگاه کردم اون روز توی پارک جاش گزاشته بود .... کائنات که خوب بلدن با ما بازی کنن اگه باز همو دیدیم بهش میدم و اگرم همدیگه رو نبینیم....اینو به عنوان یه هدیه در نظر میگیرم
سرم رو تکون دادم تا حرف کوتاه قبلم رو دوباره تایید کنم.
مامانمم گه تقریبا چیزی فهمیده بود به خیال خودش رفت.
تصمیم گرفتم به یونگی یه تکست کوچولو بدم..
+ هی سلام.
منتظر موندم ولی مثل اینکه نمیخواد زود پیاممو ببینه
••••••
یونگی
موقع نوشتن مطالب کتاب توی دفترم یه پسر اومد پیشم نشست و اشنا بود
یه پسر دو رگه یونان و ژاپن و خب فکر کنم اسمش نپنتی بود
+یونگی؟
_ بله
+میتونم پیشت بشینم؟
_اگه میخوای...
((فلش بک))
_ یونام
+هم؟
_گاهی تورو یه تیکه عن خشک میبینم....و من نقاشیتو کشیدم
باذوق بهش نگاه کردم منتظر بودم بخنده و بعد نقاشی پر جزئیاتی که ازش کشیده بودم رو بهش نشون بدم
دستاشو گزاشت رو صورتش بعد اروم گریه کرد و من فکر کردم داره شوخی میکنه که فهمیدم همه دخترا و پسرای کلاس دارن دورش جمع میشن و با یه نگاه واقعا اشنایی بهم نگا میکنن
انگار دارن با نگاهاشون میگن تقصیر منه
(یونگی؟)(چرا یونام گریه میکنه؟)(چیکارش کردی؟)(بهش چی گفتی؟)(واقعا که)(پس تو واقعا مثل چهرت سردی)(بیچاره یونام)(یونام گریه نکن)
چرا همشون اینقدر ترسناک حرف میزنن؟
به اطرافم نگاه کردم حتی لینو که مهربون ترین ادم کلاس حساب میشد یه طوری نگام میکرد کا به خودم شک کردم ... شاید زیاده روی کردم؟
به نِپِنتی نگاه کردم که میز جلوی من بود و برعکس همه نگاهش روی من بود و خب...شاید ترسناک نبود
____________
به نپتی عشق بدیییین ༼ ◕◡◕ ༽♡´･ᴗ･'♡
YOU ARE READING
You....
Fantasy(پایان یافته) معلم ادبیاتم همیشه میگفت ، مجازی ینی غیر واقعی ، و من یک دوست مجازی داشتم و کاش فقط یک دوست میموند ! ... کاپل : ⚣︎𝕪𝕠𝕠𝕟𝕞𝕚𝕟⚣︎ نویسنده : ☕︎☁︎𝕝𝕠𝕥𝕚𝕤𝕙𝕚𝕒☁︎☕︎
