Part47

132 36 0
                                    

داشتم به نزدیکی خونه میرسیدم که پسری رو با لباس های تکراری رو دیدم
برام دست تکون داد
اولش خیلی شکه شدم که این کیه؟
ولی انگار این سوال رو پرسیدم که خودم جوابشو بگم
جیمین !
ولی از کجا میدونست من کجام؟
و چرا اومده بود
میتونم دو درصد احتمال اینکه تو تشخیص اون فرد اشتباه کرده باشم رو بدم پس میتونستم همچانا یکم اروم باشم البته تا وقتی که اون پسر به سمتم حرکت نکرده بود

+هی سلام

_ سلام چی شده که اومدی اینجا...و از کجا اصلا اینجا رو پیدا کردی...؟

+ تو واقعا یادت نمیاد خودت برام خیلی وقت پیش لوکیشن فرستادی؟

_ نگو..

+ اره

_ خب برای چی اومدی..؟

+ ما دوستیم دیگه؟ تازه یچیزی جا گزاشتی

از توی کیف کمریش هندزفریی که میدونستم برای منه رو دراورد و مشغول باز کردن گره هاش شد

+ اون روز اینو جا گزاشتی...فک کنم اونقد میخواستی بری که به این چیزای کوچیک اهمیت ندادی

_ ممنونم..شاید میخواستم اون موقع برم...ولی بهم حق بده و هنوزم بهم نگفتی که چرا جوابمو نمیدادی..از دستم ناراحتی؟

+ شاید...توچی؟ ناراحتی؟

_ نمیدونم..

+ من فقط به توصیه های سهون گوش کردم اون میگفت که تو سرد رفتار میکنی و منم باید مثل خودت باهات رفتار کنم..

سری تکون دادم نمیخواستم چیزای قدیمی یاد اور بشه ولی...من سرد نبودم...واقعا نبودم..

+ میخوای بریم قدم بزنیم؟

_ میخوای بریم خونه؟

با یاد اوری وضع بد خونه به چهرم حالت مسخره ای دادم

_ یا ولش کن بیا بریم قدم بزنیم

از پشت سر جیمین راه میرفتم انگار اون اینجا رو بیشتر از خودم میشناخت سرم پایین بود ولی متوجه برگشتن جیمین به عقب میشدم که ببینه چیکار میکنم
اما ناگهان ایستاد و منم به تبعیت ازش وایسادم و نگاهش کردم
به عقب حرکت کرد و تقریبا هم شونه همیدیگه شدیم و بدون حرفی حرکت کردن رو ادامه دادیم.

+ عام...خوشم نمیاد یکی پشت سرم راه بره..بگزریم
نمیخوای از مدرسه بگی؟

_ میشه خودت اول بگی؟

دستشو جلو اورد و استین پیراهنم رو کشید و نشستیم روی صندلی

+ باشه من اول میگم.
مدرسه ی من...خیلی جالب نیست ولی یکی دوتا دوست دارم توش البته که دوستام خودشون تو یه اکیپ جدا از من هستن و باعث میشه یکم بابت این ناراحت باشم. ولی مشکلی برام نداره به هرحال مدرسه جای درس خوندنه

_ به نظرم همین که توی مدرسه خیلی تنها نیستی خوبه..

+خب..نمیدونم میتونه نظر تو باشه..در هر حال همیشه یکی هست که برامون اهمیت قائل باشه

سرم رو تکون دادم و یه تیکه شکلات که توی کیفم داشتم رو دراوردم و نصف کردمش

_ از این شکلات خوشم میاد..روش عکس گل رز داره و بوش هم خیلی خوبه..بیا
دستم دراز شد و منتظرم بودم ازم بگیرتش

+ ممنونم

جیمین داشت اروم اروم شکلات رو میخورد اونقدر اروم که من نمیتومستم تحمل کنم و فقط میخواستم بدونم ایا با اون گاز های کوچیک اصلا چیزی از مزه شکلات میفهمه؟
این عذابم میداد که مت یهویی شکلاتمو توی دهنم جا دادم و الان با لپ های بالا رفته دارم جیمینو میبینم که در کمال وقار داره رفتار میکنه
معذبم میکرد پس به زمین چشم دوختم..ولی تفاوت توی کفش هامون هم موج میزد...من کفشمو دو ماه پیش خریده بودم ولی کاملا خراب شده بود
شاید جنس کفشم بد بود؟
ولی پاهام چی؟ من سه چهارمه صندلی رو اشغال کرده بودم اونقدر مسخره نشستم
راستش هرگز اینقدر متوجه عیب هام نبودم...جیمین بی نقص بود یا حداقل الان اینطوری ظاهر شده بود..
دست هامو بین پاهام قرار دادم و جمع و جور تر یا بدون قوز نشستم

+ چیکار میکنی؟

_ خودمو درست میکنم

+ ولی تو که خراب نشدی

_ مگه من خراب میشم؟

+ اخه میگی خودتو درست میکنی

_ خب اره ولی خودم خراب نشدم که

+ پس چرا میگی خودتو درست میکنی وقتی یچی دیگه رو درست میکنی

_ چون خودم بودم

+...

_ ...

+ معنی نداره حرفامون

_ فکر میکنم که..اره..

__________________________

جیمین و یونگیه احم.. چیز حواس پرت🗿
امتحانا هم که خیلی وقته تموم شده
تبریک میگم
خدا نگهدارتان

You....Where stories live. Discover now