Part 13

256 62 7
                                    

جیمین : این درست نیست که همیشه پوکر باشی
میدونم که ممکنه ناراحت باشی ولی کسایی که
باهات حرف میزنن تورو مهم میدونن.

یونگی : تو چی میدونی؟ توهم مثل بقیه ای

جیمین : تو چرا نمیخوای چیز های خوب رو
قبول کنی؟؟؟

یونگی : من فقط واقع بینم نمیگم کسی منو
دوست نداره برام مهم نیست تو خودت چی؟
کسی خودت رو دوست داره؟

جیمین : نه هیچکس ولی نمیخوام کسی مثل
من باشه اینکه ادم های دیگه مثل من هستن
عذابم میده ناراحت میشم وقتی میبینم همه چیز
اینقدر ناراحت کنندس میخوام کمکت کنم

یونگی : به کمکت نیاز ندارم

جیمین : من کارم رو انجام میدم

با خودم گفتم چرا دارم اینقدر بد رفتاری باهاش میکنم‌..؟ چون نمیخوام حرف هاش رو باور کنم؟
چون نمیدونم راست میگه یا دروغ؟
شاید اگر اینبار من کسی باشم که بدی میکنه کمتر اسیب ببینم؟
دوست دارم...وایسا من این حرف رو زدم؟ نه نه من نمیتونم دیگه نمیخوام و حاضر به چنین کاری نیستم
باید اونو از خودم متنفر کنم که بره؟

یونگی : نمیفهمم چرا اینقدر میخوای مهربون به نظر برسی؟ توهم مثل بقیه هستی نمیخوام
ادای ادم های خَیِر و مهربون در بیاری بس کن

جیمین : مهم نیست در گذشته چند بار مردی
من فقط نمیخوام باز بمیری نمیخوام روحت با
جسم و قلبت دشمن بشه.

                ** مسدود کردن **

اون دروغ میگه داره خامت میکنه فقط دنبال چیزیه که بتونه وابستت کنه مگه میشه کسی تو این دنیا من رو ندیده دوستم بداره
کمکم کنه
و از همه مهم تر...از من محافظت کنه؟
بس کن
نمیخوام نه نمیخوام که اینبار بمیرم تو خودت داری باعث مرگم میشی.
تو..تو کی هستی؟
شاید راست میگی شاید واقعا توهم مثل منی..توهم مثل منی؟ اگر مثل منی پس چرا هنوز بی پروا در حال اعتماد کردن ، عشق و محبت ورزیدن و محافظت هستی؟ چرا میخندی و ویس خنده میفرستی؟
خوب جوجه بزار بهت چیز هایی یاد بدم
مثل اعتماد نکردن
زیاد نخندیدن
گریه
عذاب کشیدن...

You....Where stories live. Discover now