Part 39

159 60 3
                                    

شالگردن قهوه ای رنگمو دور بینیم پیچیدم و از خونه زدم بیرون با هر نفس سردی که میکشیدم بخار دیده میشد
توی یکی از کافه ها رفتم تا از سرمای بیرون رها بشم
شالگردن رو پایین تر کشیدم و خیسی گونه و مژه هام رو با انتهای شال گردن پاک کردم بطری فلزی رو برداشتمو به سمت کسی که پشت میز بود دادم
لطفا اب جوش بریزد توش..
بعد پر کردن بطریم از کافه بیرون رفتم نودل خریدم
روی پل رفتم و پاهام رو ازش اویزون کردم و اب جوش رو داخل ظرف نودل ریختم و منتظر نرم شدن نودل شدم
هندزفری رو توی گوش هام گزاشتم ولی در یک لحظه صدایی شنیدم که از اهنگ مورد علاقم هم بیشتر برام گوش نواز بود
صدای اشنای دورگه که میگفت مامان وایسا...وقتایی که جیمین ویس میفرستاد واقعا صداش اونجوری بود...
پسری که کلاه سفید و پشمی رنگی داشت رو دیدم قدش کوتاه بود و واقعا به دل ادم ها مینشست
پالتوی سبز و قرمز گشادی که کاملا جسم کوچیک پسر رو توی خودش غرق کرده بود...
پسر با مادرش از کنار نیمک ها گزشت و کمی بعد دیگه قابل دید نبود...

یونگی : جیمین تو توی سئول هستی...؟

بعد مدت ها زود سین کرد و جواب داد

جیمین : چطور؟

یونگی : الان یه پسر با صدای تورو دیدم...البته خیلی کوچیک تر از تو میزد سنش..ولی خب...نمیدونم

جیمین : ما هنوز توی بوسانیم....

یونگی : عاو..

گوشی رو توی کوله گزاشتم و به پایین پل نگاه کردم...اگر این نرده های نبودن من میتونستم از روی پل بپرم پایین...ولی حوصله بالا رفتن از نرده رو ندارم
نودل نرم شده رو توی دهنم گزاشتم و خوردمش
بهتر از غذای مامانم بود..
اون فقط بلده تمام روز مست باشه

_____________________________
چقد اینجارو خاک گرفته*-*
پاشین با ووت ها تون این جا رو گرد گیری کنین...
ایا از خشم من نمیترسید؟؟؟
ایا میخواهید به غار تنهایی خود بروم و انجا فقط برای خودم بنویسم و اپ نکنم؟
من به انتخاب شما نهایت احترام را خواهم گزاشت

You....Where stories live. Discover now