Part 28

163 52 0
                                    

سعی کردم پر شوق و خوشحال به نظر برسم
تا شاید بتونم اون رو خوشحال کنم.

یونگی : سلام جیمیییین خوبی؟ راستش همین الان از خواب بیدار شدم.

یونگی : چقدر زود بیدار شدم راستی

یونگی : تو هنوز خوابیدی؟

یونگی : اره فکر کنم خواب باشی

یونگی : امروز باید برم کلاس

یونگی : نمیدونم چرا باید زبان کره ای رو ول کنم و برم زبان چینی یاد بگیرم

یونگی : من که نمیخوام تو کره چینی حرف بزنم

یونگی : ولی متاسفانه باید برم کلاس زبان چینی...

یونگی : من برم صبحانه بخورم.

بدو بدو کردم و سمت یخچال رفتم شیر رو گرم کردم و داخل قهوه ای که اماده کردم ریختم و همراه با کیک خونگی مامانم خوردم.
و باز با شور و شوقی که تاحالا تجربش نکرده بودم پای گوشی نشستم.

یونگی : الان صبحونه رو تموم کردم فکر کنم باید برم یکم درس بخونم.

یونگی : باییی راستی صبحت بخیر.

You....Where stories live. Discover now