چشماشو با عصبانیت میبنده...سرشو میندازه پایین و دستاشو محکم مشت میکنه...سعی میکنه خودشو کنترل کنه
مایک: تو چه مرگته.. چرا دست بر نمیداری؟
برایت بدون اینکه چیزی بگه نیشخندی میزنه و برمیگرده ... ازونجا میره
دو نفره پشت سر وین، زود از کلاس میرن بیرون
همه به وین نگاه میکنن و با صدای بلند میخندن یه عده ام با گوشیشون ازش فیلم میگیرن
مایک با نگرانی به وین نگاه میکنه
مایک: وین...پاشو
وین با مشت میزنه رو صندلی و بلند میشه
مایک: آروم باش
وین : اون یه عوضیه به تمام معناست
مایک: میدونم ولی ...
وین با عصبانیت بهش نگاه میکنه
مایک:کار خوبی کردی چیزی نگفتی
وین چشماشو میبنده و با اخم به زمین نگاه میکنه
مایک: هی.. بخاطر خودته.. هرچی بیشتر باهاشون کل کل کنی بیشتر اذیتت میکنن...
وین چیزی نمیگه و با عصبانیت از کلاس میره بیرون
میره سمت دسشوی.. دست و صورتشو با آب میشوره و به اینه نگاه میکنه
وین: دیونه روانی.. لعنتی
یاد حرفای باباش می افته
( نمیخوام با کسی درگیر بشی.. میخوام پسر خوبی باشی و فقط درستو بخونی.. شاید اذیتت کنن ولی بخاطر ماهم شده با کسی کاری نداشته باش.. یادت باشه این یه فرصته که هر کسی شانس اینو نداره بهش داده بشه.. پس بفکر آینده ات باش)
نفس عمیقی میکشه و ازونجا میره بیرون
.................
تاپ و مایک به وین نگاه میکنن
تاپ: واقعا هیچ کاری نکردی؟
فرانک: اگه به این کارشون ادامه بدن چی؟.میخوای همینجوری ساکت بمونی؟
وین: اونا دیونن.. مایک میگه اینجوری بیشتر لج میکنن.. چیزی نمیگم شاید ول کردن
فرانک: نمیدونم چی بگم