Part 5

354 79 7
                                    

از جاش بلند میشه و میره کنار پنجره.به بیرون نگاه میکنه

نانی: بهتره پاشی..

وین دستشو میبره کنار و به اطراف نگاه میکنه..کسی نیست.. با تعجب به نانی نگاه میکنه

وین: چی میخوای؟

با عصبانیت بلند میشه

نانی بدون اینکه که برگرده

نانی: باید آدم کله شقی باشی

وین چیزی نمیگه و با تردید به اطراف نگاه میکنه

وین: گفتم چی از جونم میخواید

نانی نیم نگاهی به وین میندازه و نیشخندی میزنه

وین : شما چهار نفر چتونه؟چرا دست ازین کاراتون بر نمیدارید

نانی برمیگرده و و اروم از کنار وین میگذره..چند قدمی میره و پشت به وین می ایسته

نانی: فقط کافی بود ازش معذرت بخوای

وین: فکر کنم منظورت التماسه ؟اره؟

نانی: داری اوضاع رو واسه خودت بدتر میکنی

وین: کاری نکردم که بخوام عذرخواهی کنم...بهتره به دوستت بگی مواظب رفتارش..

نانی:بهتره حواستو جمع کنی... شاید دیگه نتونم بهت کمک کنم

سرشو تکون میده و اروم از وین دور میشه

وین با تعجب بهش نگاه میکنه....

وین : اون چرا بهم کمک کرد

وین : اون چرا بهم کمک کرد

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

.............

به اطراف نگاه میکنه و دنبال مایک میگرده.. ولی نمیتونه اونو پیدا کنه

پم : هی وین

وین بر میگرده

وین:پم.. مایکو ندیدی؟

مایک: مگه بهت نگفته؟ این هفته مدرسه نمیاد

وین با تعجب: چرا؟ چیزی شده؟

پم: با خونوادش رفتن خارج.. هر سال اینموقع سال میرن

وین با تعجب: ولی... الان؟ موقع مدرسه؟

پم: معلم خصوصی داره تو خونه.. خودشو میرسونه

وین : آهااا

پم : اگه چیزی خواستی من میتونم کمکت کنم

F4Where stories live. Discover now