Part 33

274 59 31
                                    

نمیدونم چرا این هفته پشت سر هم پارت میزارم...
فیک نوشتنم گل کرده

نظر یادتون نره😏

فرانک: اون پسره کی بود؟ چرا چیزی نمیگی؟

تاپ: باید حرف بزنی.. تا کی میخوای خودتو تو خونه حبس کنی؟ چند روزه ام هست مدرسه نرفتی

وین با ناراحتی به دوتاشون نگاه میکنه

وین: فکر میکنی الان این مهمه؟ با این عکسا که همه دیدین فکر میکنی دیگه اونجا رام میدن؟

وین با ناراحتی به گوشیش نگاه میکنه

نفس عمیقی میکشه

وین: حتی برایتم باور کرده.. اون دیگه نمیخواد منو ببینه

سرشو بلند میکنه

وین: من چیزی ازون اتفاق کوفتی یادم نمیاد..

فرانک: تو اصلا اهل مشروب خوردن نیستی .. چطور شد که..

وین با اخم: من هیچوقت سمت ..

با تعجب به روبه روش خیره میشه

تاپ: چی شد؟چیزی یادت اومد؟

وین: قشنگ یادمه واسم آبمیوه اوردن

وین با ناراحتی به دوتاشون نگاه میکنه

وین: من مطمئنم آبمیوه سفارش دادم

تاپ به فرانک نگاه میکنه

تاپ: همش زیر سر اون پسره است

وین: ولی.. اون چرا باید باهام اینکارو بکنه من که بدی بهش نکردم

فرانک: تو خیلی ساده ای.. دریک الکی نمیگفت هر کاری از دستشون بر میاد

وین با تعجب : یعنی میخوای بگی زیر سر مامان برایته؟

تاپ: چی دارید میگید

فرانک از جاش بلند میشه

فرنک: من فعلا نمیخوام چیزی بگم ولی باید اون پسره رو پیدا کنیم

وین: من حتی شماره شم ندارم.. چطور میتونیم پیداش کنیم؟

فرانک: از دریک کمک میگیریم

وین: چی؟؟

تاپ: با مایکم حرف میزنم

وین با ناراحتی سرشو میندازه پایین

وین: اونا م الان از من متنفرن.. مطمئنم نمیخوان منو ببینن

...............

¡Ay! Esta imagen no sigue nuestras pautas de contenido. Para continuar la publicación, intente quitarla o subir otra.
F4Donde viven las historias. Descúbrelo ahora