نمیدونم چرا این هفته پشت سر هم پارت میزارم...
فیک نوشتنم گل کردهنظر یادتون نره😏
فرانک: اون پسره کی بود؟ چرا چیزی نمیگی؟
تاپ: باید حرف بزنی.. تا کی میخوای خودتو تو خونه حبس کنی؟ چند روزه ام هست مدرسه نرفتی
وین با ناراحتی به دوتاشون نگاه میکنه
وین: فکر میکنی الان این مهمه؟ با این عکسا که همه دیدین فکر میکنی دیگه اونجا رام میدن؟
وین با ناراحتی به گوشیش نگاه میکنه
نفس عمیقی میکشه
وین: حتی برایتم باور کرده.. اون دیگه نمیخواد منو ببینه
سرشو بلند میکنه
وین: من چیزی ازون اتفاق کوفتی یادم نمیاد..
فرانک: تو اصلا اهل مشروب خوردن نیستی .. چطور شد که..
وین با اخم: من هیچوقت سمت ..
با تعجب به روبه روش خیره میشه
تاپ: چی شد؟چیزی یادت اومد؟
وین: قشنگ یادمه واسم آبمیوه اوردن
وین با ناراحتی به دوتاشون نگاه میکنه
وین: من مطمئنم آبمیوه سفارش دادم
تاپ به فرانک نگاه میکنه
تاپ: همش زیر سر اون پسره است
وین: ولی.. اون چرا باید باهام اینکارو بکنه من که بدی بهش نکردم
فرانک: تو خیلی ساده ای.. دریک الکی نمیگفت هر کاری از دستشون بر میاد
وین با تعجب : یعنی میخوای بگی زیر سر مامان برایته؟
تاپ: چی دارید میگید
فرانک از جاش بلند میشه
فرنک: من فعلا نمیخوام چیزی بگم ولی باید اون پسره رو پیدا کنیم
وین: من حتی شماره شم ندارم.. چطور میتونیم پیداش کنیم؟
فرانک: از دریک کمک میگیریم
وین: چی؟؟
تاپ: با مایکم حرف میزنم
وین با ناراحتی سرشو میندازه پایین
وین: اونا م الان از من متنفرن.. مطمئنم نمیخوان منو ببینن
...............