وین با تعجب به تاپ نگاه میکنهتاپ: اینجوری بهم زل نزن...اینارو بایدبهت میگفتم.. دکترا میگن نباید بهت فشار بیاد ولی خب
تاپ به در نگاه میکنه
تاپ: اون هنوز اون بیرونه ونگرانته.. میخواد باهات حرف بزنه... تا کی میخوای خودتو مخفی کنی و باهاش حرف نزنی... به ۶ر حال اونم حق داره
وین سرشو میندازه پایین
وین: باورم نمیشه داری این حرفا رو بهم میزنی ..یعنی... میخوای باور کنم یساله دارم باهاش قرار میزارم؟
تاپ: دیدی که بابات با اونهمه حساسیت حرفمو تایید کرد الانم باور میکنی یا نه به خودت مربوطه...ولی برایت گناه داره .پس
وین با اخم: دست بردار تاپ.. ..چون همتون میگید باید منم تایید کنم و چیزی نگم؟ ...من تا حالا به مردا حس نداشتم زوری که تیست.. تازشم وقتی اول بار دیدمش اصلا چیزی حس نکردم.. این عادیه؟
تاپ با درموندگی موهاشو با دست بهم میریزه
تاپ: من واقعا گیج شدم نمیدونم چی باید بگم.. این وضع
فرانک با عجله میاد تو
فرانک: برایت هنوز دم دره..حالا چیکار کنیم؟
وین: برایت..برایت.. برایت...به من چه بابا .. یجوری دکش کنید بره
فرانک: باهاش حرف بزن وین ..هرچی باشه..
وین: میخواید چی بهش بگم .. من اصلا اونو بخاطر نمیارم.. انتظار که ندارید فیلم بازی کنم واسش که؟
فرانک: هوففففف خدای من
تاپ: من نمیدونم ولی این برایتی که من میشناسم تا باهات حرف نزنه اروم نمیگیره.. این بی انصافیه که..
وین با اخم: بس کنید.. اخخخخ
تاپ: چی شد؟
وین: سرم.... درد میکنه
فرانک: خیلی خب.. تو....بهتره استراحت کنی
وین: خواهشا چیزایی ازم نخواید که نتونم انجام بدم.. اصلا مگه میشه ....من با... یه پسر..... لعنتی
تاپ: خیلی خب.. بیخیال... به خودت فشار نیار
فرانک میره کنار وین و اروم میشینه
تاپ اشاره میکنه که میره بیرون
.............