وین به سرعت برایتو هل میده و از بغلش میاد بیرون
وین: خفه شو
برایت چند قدمی میره عقب
وین: تو واقعا
وین با عصبانیت به عقب بر میگرده
چشمش به دریک و دیو می افته که با تعجب بهشون خیره شدن..با عصبانیت سمت برایت برمیگرده
وین: هه.. .. پس میخوای اینجوری بازی کنی؟آره؟
برایت: بازی؟ کجای اینی که میبینی شبیه بازیه
وین: دیونه تر از چیزی هستی که فکرشو میکردم.. آدما واست مهم نیستن.. همه واست مثل اسباب بازی میمونن...فقط خود لعنتیتو تو آینه میبینی....... پست تر از تو تو عمرم ندیدم
برایت با اخم : واسم مهم نیست در موردم چی فکر میکنی...تنها چیزی که الان مهمه احساسیه که دارم
وین: گفتم خفه شو
وین با عصبانیت دستاشو مشت میکنه و سمت برایت میره
وین: کثافت
برایت: چیزی که گفتم حقیقته.. من واقعا تو رو ..
وین مشت محکمی بهش میزنه
وین: دهن کثیفتو ببند
دریک: باورم نمیشه
دیو: یکاری بکن..
دریک با تعجب: اینن..جا.. چه خبره؟
برایت از شدت ضربه خم میشه
دیو: هیییی.. داری چیکار میکنی؟
دریک میخواد سمت وین بره
برایت زود وینو میکشه عقب و با دست به دریک اشاره میکنه
برایت: هی. بکش کنار
دیو و دریک با تعجب به برایت نگاه میکنن
دریک داد میزنه: چه مرگته.. نمیبینی داره..
برایت: این یه مسئله بین خودمونه. شما دخالت نکنید
وین با عصبانیت بهشون نگاه میکنه.. نفس نفس میزنه
وین: یه مشت عوضی دور هم جمع شدن
با عصبانیت ازونجا میره
دریک : تو ...
دیو: میشه بگی اینجا چه خبره؟
دوتاشون به برایت خیره شدن
برایت در حالیکه به در نگاه میکنه سرشو میندزه پایین
دریک به دیوار تکیه میده
دریک: بهش گفتی دوستش داری
دریک نیشخندی میزنه و به برایت نگاه میکنه.بعد به دیو نگاه میکنه
دریک: توام شنیدی ؟؟ پسر تخس و سنگدل گروه بالاخره به یکی گفت دوستش داره..ولییی
با اخم به برایت نگاه میکنه