Part 43

281 54 17
                                    

دریک: باز چشونه؟

فرانک: من گفتم شبو پیششون باشیم گوش ندادید.. حتما دعوا کردن

دریک زیر لب میخنده

فرانک: به چی میخندی؟

دریک: هیچی

فرانک: هوفففففف

نانی زیر چشمی به وین و برایت نگاه میکنه

برایت: بیا اینو ... اینو بخور

وین با اخم بهش نگاه میکنه

وین: این چیه؟

برایت: نوشیدنی جینسینگ... واسه ات خوبه..

وین:. نمیخوام

برایت: اینقدر اخمو نباش..

وین با عصبانیت بهش نگاه میکنه

وین: اگه میدونستم قرار گذاشتن با مردا اینجوریه هیچوقت

برایت : چجوریه؟؟؟ بعدشم تو قرار نیست با همه مردا قرار بزاری .. اینجا فقط منم .. من.. میفهمی؟

وین: هر چی...

برایت: تقصیر خودته

وین: چی؟ من میگم اینجوری ..

برایت: خیلی کیوتی وین.. باور کن نمیشه تو تخت باهات ملایم باشم..تو واقعا

وین بهش یه تنه میزنه و به اطراف نگاه میکنه

وین با تعجب : ششش.. میخوای همه بفهمن؟ ..

برایت لبخند ارومی میزنه

برایت: اینجا فقط من و توییم

وین چیزی نمیگه

برایت: پس دیشب بهت سخت گذشت.. نمیدونستم

روشو برمیگردونه و به بیرون نگاه میکنه

وین: حالا نمیخواد ادا آدمای ناراحتو در بیاری

برایت سمت وین برمیگرده

برایت: ولی ناراحت شدم

وین : به درک

برایت میخنده

برایت: ولی یه حسی بهم میگه تو بیشتر از من بهت خوش گذشته...پس..

وین : بسسسسس کن

برایت: هنوزم ناله هات تو گوشمه

وین : اصلا جامو عوض می...

برایت زود پای وینو میگیره و مینشونه سر جاش

وین: سر به سرم نزار .. خودت میدونی به زور خودمو تا اینجا کشوندم

برایت: خیلی خوب.. ببخشید ببخشید.. بشین

با ناراحتی سرشو بین پاهاش میزاره و با دست موهاشو میکشه

وین: واقعا خجالت آوره

برایت سمتش خم میشه

برایت: چیزی واسه خجالت کشیدن نیست

F4Where stories live. Discover now