.................
تاپ: واقعا میخوای بری؟؟ اگه اونام بیان چی
وین: اره .. چرا نرم؟؟ ..خب بیان
فرانک: میبینم که دبگه واست مهم نیس
وین: من بزودی ازونجا میام بیرون.. یه ماه زودتر یا دیرتر چه فرقی داره
تاپ: ولی من نگرانم.. تجسم تو تو اون مهمونی
وین: چرا؟
تاپ: فکرکن تو قراره بری یه جا که پر ادمای ثروتمند و افاده ایه.. اگه بخوان تحقیرت کنن.. اگه یه نقشه ای باز بکشن
وین: اونجا خونه مایکه.. فکر نکنم اجازه بده.. من بهش اعتماد دارم
تاپ: نمیدونم..ظاهرا پسر بدی نیست ولی بازم نگرانم
فرانک: راست میگه.. اونجوری که تو میگی اونا هر کاری از دستشون بر میاد
تاپ: الانم که بین اون همه ادم تحقیرش کردی مطمئنم بیشتر ازت نفرت دارن..
تاپ سرشو میندازه پایین
تاپ: نمیتونم باور کنم ..
به وین با تعجب نگاه میکنهتاپ: تو واقعا اونو بوسیدی؟؟
وین میخنده: نه بابا فقط....
فرانک با لبخند: یکم ترسوندتش
فرانکو و وین با هم میخندن
............
آروم وارد مدرسه میشه.. دوچرخه شو یه گوشه میزاره و به اطراف نگاه میکنه
بعضیا زیر چشمی و با اخم نگاش میکنن و از کنارش میگذرن
--- هی .. وین
وین به پشت سرش نگاه میکنه
پریم: سلام
وین: سلام
پریم: منو که میشناسی؟
وین میخنده: اره .. من اینجا دوستای زیادی ندارم
پریم میخنده
با هم رو به سالن قدم میزنن
پریم: راستش دیروز مدرسه نبود شنیدم غوغا بپا کردی
وین میخنده: نه بابا .. چیزی نبود
پریم: همه یجورایی تو شوکن.. راستش کاریو که تو کردی تا حالا کسی جرات نکرده انجام بده
وین: من کاری نکردم...فقط از خودم دفاع کردم
پریم با لبخند : ولی کاری کردی روش نشه بیاد مدرسه
وین با تعجب به پریم نگاه میکنه
وین: چی؟؟
پریم : میگن برایت نیومده مدرسه چون..
صدای جیغ جمعیت میاد
--- اف فور
همه سمت در برمیگردن