Part 19

349 72 17
                                    

دکتر:.. زخمت عمیقه.... سعی کن این مدت رعایت کنی

برایت چیزی نمیگه

وین: چشم ..

دکتر: خیلی خب کار من تموم شد.. میتونید برید

برایت پامیشه ..بدون اینکه چیزی بگه ازونجا میره بیرون.

وین: ممنون اقای دکتر

با عجله دنبال برایت میره

با عجله دنبال برایت میره

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

.................

دریک: نگاشون کن تو رو خدا.. ریختشونو

سمت مایک برمیگرده

دریک: ببینم فکر کردید اینجوری بیاید تو و کسی بهتون گیر نده همه چی تمومه؟؟ فکر اینجا رو نکردید که قیافه هاتون عین اسکلا شده؟؟ نکنه عمدا اینکارو کردید؟؟میخواید مردا رو سمت خودتون بکشید

مایک: به شما ها ربطی نداره

دریک: هه.. واقعا که.. کاش بابات تو رو این ریختی میدید

مایک: خفه شو..اصلا به شماها چه؟؟ چرا عین کنه چسپیدید به ما؟

دریک: اوهو.. کی؟ما؟ نکنه یادت رفته کی نجاتتون داد؟؟ ؟؟ نمیدونی اون تو جای احمقایی مثل شما نیست.. اگه برایت نمیومد جلو معلوم نبود پسره رو الان کدوم سوراخ سنبه ای..

تاپ: بسه دیگه.. تمومش کنید

دیو: شما دو تا چتونه.. همش به پرو پای هم میپیچید؟ .. بس کنید این چرندیاتو... هرچی بود تموم شد

مایک: چی چیو تموم شد... برایت چشه؟؟ چرا همش دنبال وینه؟

دریک با اخم : دست بردار مایک.. نکنه فکر میکنی ازین وضع خوشمون میاد؟؟ برایت بخاطر این پسره همه رو علاف خودش کرده

مایک: بهتره دیگه دست برداره..چون من خوب میشناسمش و میدونم چی تو کله اش میگذره

دریک: ااا..جدا؟؟ بهتره فعلا خدا رو شکر کنی که تو مخش جز پاره سنگ هیچی نیست.. وگرنه به دادتون نمیرسید

مایک با عصبانیت : من گفتنم بپره وسط؟ لازم نکرده خودشو نخود هر اشی کنه

دریک نیشخندی میزنه و به چشمای مایک خیره میشه

F4Where stories live. Discover now