با یکم هیجان چطورید؟؟؟😏
پم با عجله میاد تو
پم : وین
وین یه دستمال از تو جیبش در میاره و با عصبانیت میزو پاک میکنه.. میره سمت تخته سیاه ...به نوشته ها نگاه میکنه...با عجله پاکشون میکنه
بر میگرده و به همکلاسیاش نگاه میکنه.. با عصبانیت نفس نفس میزنه .. دستمالو تو دستاش فشار میده و بدون اینکه چیزی بگه ازونجا میره بیرون
پم با عجله میره کنار
همه با تعجب به وین نگاه میمنن
پم: کجا میری؟..
وین چیزی نمیگه و با عجله ازونجا میره
پم با ناراحتی: وین
--- اون کجا رفت؟؟
--- با گندی که زده به نظرت روش میشه دیگه تو این مدرسه بمونه
--- فکر کنم از ترس فرار کرد
--- نباید با اونا در می افتاد
..............
نانی: فکر نمیکنی دیگه داری زیاده روی میکنی؟برایت با تعجب به نانی نگاه میکنه
برایت:هه..زیاده روی؟؟
نانی: بهتره اینقدر به این پسره گیر ندی
برایت با اخم: ببینم داری طرف اونو میگیری؟
نانی: من طرف کسیو نمیگیرم ولی دیگه داری....
برایت سمت نانی برمیگرده و با عصبانیت
برایت: من چی؟ نکنه دلت واسش میسوزه؟؟ ها؟؟
دریک: هی..بس کنید.. بخاطر یه الدنگ دارید به جون هم می افتید.. چتونه شما
دیو: به نظر منم بهتره تمومش کنی برایت...
برایت : شما دو تا چتونه؟؟
دیو: کار امروزت زیاده رویه. اگه باباهامون بفهمن
برایت نیشخندی میزنه
برایت: کسی جرات نمیکنه بهشون بگه
دریک: آخرش که چی..میخوای تا کجا پیش بری؟