Part 6

390 84 23
                                    

با یکم هیجان چطورید؟؟؟😏

پم با عجله میاد تو

پم : وین

وین یه دستمال از تو جیبش در میاره و با عصبانیت میزو پاک میکنه.. میره سمت تخته سیاه ...به نوشته ها نگاه میکنه...با عجله پاکشون میکنه

بر میگرده و به همکلاسیاش نگاه میکنه.. با عصبانیت نفس نفس میزنه .. دستمالو تو دستاش فشار میده و بدون اینکه چیزی بگه ازونجا میره بیرون

پم با عجله میره کنار

همه با تعجب به وین نگاه میمنن

پم: کجا میری؟..

وین چیزی نمیگه و با عجله ازونجا میره

پم با ناراحتی: وین

--- اون کجا رفت؟؟

--- با گندی که زده به نظرت روش میشه دیگه تو این مدرسه بمونه

--- فکر کنم از ترس فرار کرد

--- نباید با اونا در می افتاد

..............

نانی: فکر نمیکنی دیگه داری زیاده روی میکنی؟

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.


نانی: فکر نمیکنی دیگه داری زیاده روی میکنی؟

برایت با تعجب به نانی نگاه میکنه

برایت:هه..زیاده روی؟؟

نانی: بهتره اینقدر به این پسره گیر ندی

برایت با اخم: ببینم داری طرف اونو میگیری؟

نانی: من طرف کسیو نمیگیرم ولی دیگه داری....

برایت سمت نانی برمیگرده و با عصبانیت

برایت: من چی؟ نکنه دلت واسش میسوزه؟؟ ها؟؟

دریک: هی..بس کنید.. بخاطر یه الدنگ دارید به جون هم می افتید.. چتونه شما

دیو: به نظر منم بهتره تمومش کنی برایت...

برایت : شما دو تا چتونه؟؟

دیو: کار امروزت زیاده رویه. اگه باباهامون بفهمن

برایت نیشخندی میزنه

برایت: کسی جرات نمیکنه بهشون بگه

دریک: آخرش که چی..میخوای تا کجا پیش بری؟

F4Where stories live. Discover now