part16

3.2K 363 17
                                    

دورهم نشسته بودن توی ویلا

جیمین و یونگی با تعریفای کوک میخندیدن

یونگی هنوز داشت تلاش میکرد از زیر زبون کوک چیزی بیرون بکشه

ولی کوک سرسخت تر بود

تهیونگ به کوک که میخندید خیره بود

پسرکش شاد بود ......دلیلی که بیخودی روی لبای خشک تهیونگ لبخند می آورد

لبخندی که با صدای زنگ گوشیش محو شد

گوشی رو از توی جیبش در آورد و با دیدن شماره نفسش بند اومد

تنها زمزمه وار تونست یه کلمه بگه

"یوری"

دو دل بود که تماس و وصل کنه یا نه

قلب بیجنبه اش میتپید

برای هیچی یا شایدم تهیونگ اینطوری فکر میکرد

تماس و وصل کرد

یوری__سلام ته

صداش زمزمه وار بود و لطیف مثل قبلنا

وقت تلنگور نداشت

یوری__میدونم شاید....خب شاید نخوای حرف بزنی.....ولی ته یه چیزایی هس که باید توضیح بدم...خواهش میکنم

تهیونگ نمیدونست اگه حرف بزنه لکنت داره یا نه...هیچ صدایی ازش خارج نمیشد

با گرفته شدن گوشی سمت کسی که گوشی رو ازش دور کرده شد

با دیدن کوک آروم گرفت .....انگار دیگه قلبش نمیزد....

ای کاش هیچ وقت کوک با یوری صحبت نمیکرد تنها آرزوی تهیونگ بود

کوک__بده چیتال دالین خانوم(بله چیکار دارین خانم؟)

یوری__تو دیگه کدوم فاکی هستی گوشیو بده به تهیونگم

کوک از میم آخر اسم تهیونگ راضی نبود ....اصلا

کوک__ابلان من ...

نمیخواست صداش بچگونه به گوشه اون زن برسه

نفرت تو چشماش موج میزد

حسادت....و بدتر از همه ترسیدن

کوک__اولا  من جونگکوکم......دوس پسر تهیونگتون

بالحن تمسخر آمیزی گفت وقتی سکوت اون دختر پشت خط دید ادامه داد

کوک__نمیخوام دیگه برای هیچ چیز فاکی به دوس پسر من زنگ بزنی شنیدی

یوری__دوس پسرتو برای منه.....من ازش حاملم

کوک قلبش از تپش ایستاد

صدای هیچ چیز و نمیشنید...نه جیمین نه تهیونگ هیچکس

تنها چیزی که تو سرش رژه میرفت حرفای تهیونگ بود....کسایی که همو دوس دارن از اونکارا میکنن

Love is an emotional accidentWhere stories live. Discover now