تهیونگ با دیدن کوک که خوابیده براید بغلش کرد و داخل خونه گذاشت
هرکسی رفته بود خونه ی خودش
نخود نخود هرکه رود به کرای بد بد خودش برسه
روی تخت نشست و بهش نگاه کرد
به انگشتری نگاه کرد که کوک با عشق بهش داده بود
میتونست دست تک تک آدمایی که اون شایعات و درست کردن ببوسه
و دست جیمین و واسه ایده ی فوق العادش
دست یونگی و نه ولی بهش اضافه حقوق بده برای اجبارش
با تمام سختی ها
فشار ها
درد ها و شکستاش
اون پسر اونجا بود
کنارش بود و بهش ثابت کرده بود میمونه
و این شیرین بود
مثل نوتلا
کنار تمام قهوه های دنیا
جین__کجا میری
نامجون__خونم دیگه
جین__پس من چی....حالم هنوز خوب نشده.....دلم برات تنگ میشه...نیاز به مراقبت دارم
نامجون__من پرستارت نیستم میستر کیم
جین__باشه منم یه پرستار زن خوشگل میارم
با ساکی که به سرش خورد سرشو مالید
نامجون__غلط میکنی
و بعد ساک جین و گریت و باهاش سوار تاکسی شد:)
بم بم__ولی تو گفتی ددیم میشییی
یوگیوم__هنوزم میگم
بم بم__پس من نمخامممم بلم (برم)
یوگیوم__باید بری بم بم قول میدم فردا بیام و از بکهیون بگیرمت قول قول
بم بم__بعد باهم زندگی میتنیم؟(میکنیم)
یوگیوم__آره عسلم
بم بم هنوز داخل نرفته بود و دل یوگیون براش تنگ شده بود
مگه میتونست فردا نیاد؟
جیمین__کجا میری؟
هوسوک__خونم دیگه هانی
جیمین__نه تو نمیری ....یه بلایی سر خودت میاره...یونگییی
برای اینکه مانع رفتن هوسوک بشه از یونگی هم کمک گرفت
یونگی__راس میگه یهو غیبت میزنه
هوسوک__ یعنی الان میخواید بیمارستان بستریم کنین؟
لباشو آویزون کرد تا تاثیر گذاری بیشتری در جواب نه بشنوه
هنوز جوابی نداده بودن
بومگیو__یااااااا....هوسوک شییییی من باید از زبون اون سازمان کوفتیت بشنوم تیر خوردی
و به ثانیه نکشید که یه پسر پشمالو و نرمالو و کیوت و کوچولو پرید بغل هوسوک
هوسوک__بومگیو آروم تر
بومگیو از بغلش اومد بیرون
بومیگو__الان خوبی....ببینمت....زنده ای؟ میتونی راه بری
رگباری ابراز نگرانی کرده بود
و جیمین به شدت صگی احساس پوچی داشت
یونگی سرفه ی الکی کرد تا اونکپسر سمج چسبون و متوجه خودش کنه
بومگیو سمت اون دو برگشت و با حالت ودف به هوسوک نگاه کرد
هوسوک__داستانش طولانیه بومگیو توضیح میدم ولی الان خستم
بومگیو نگاهی بهشون انداخت
بومگیو__کدومتون جیمینه؟
جیمین با اخنی دستشو بالا آورد
بومگیو__خب تو 2ماه ازم کوچیک تری باید هیونگ صدام کنی
و اخمی کرد
جیمین با حالت کواسشنی(سوالی😂) به هوسوک نگاه کرد
هوسوک لبخندی زد و سعی کد ضایع نکنه که از اون فزشته ها روزی 8ساعت برای برادرش میگفته
بومگیو__و تو گربه...باید یونگی باشی
یونگی__یااا به کی میگی گربه
بومگیو__وایی هیونگ راست میگههههه عین گربه ها نق میزنه
و با اخم یونگی و خنده های جیمین مواجه شد
و البته هوسوک لبو شده رو از دست ندیم:)
های گایز
چطورینننننننن
من هنوز در کف ووت و کامنتاتونم^^
صبح بیدار شی با 180و خورده ای نوتیف بیدار شیچه حسی داریییییییییییی......من صبح پاشدم پریدم انقدر جیغ زوم بابام تصمیم گرفت زنگ بزنه با دوست مشاورش صحبت کنه😂😂😂
خب برای امروز پارت بسه؟جایزتونو دادم ؟راضی این؟
ووت و کامنت و فالووووووو
دوستونننننن دارممممممممممممممممم
KAMU SEDANG MEMBACA
Love is an emotional accident
Manusia Serigalaاسم بوک ^^عشق تصادف احساسی ژانر^^عاشقانه♡سافت♡لیتل♡اسمات کاپل^^ویکوک ♡سپمین♡چانبک♡یوگبم♡نامجین♡سوگیو خلاصه^^ تهیونگ یکی از بزرگترین سهامداران شرکت کیم طی یه سری حاشیه ها مجبور میشه سرپرستی یه لیتل و قبول کنه پس به آموزشگاه بیون میره و با چانبک که م...