part28

2.1K 264 11
                                    

تهیونگ از وقتی اومده بودن هتل نگران کوک بود

کوک خیلی گرفته به نظر میومد

تهیونگ__کوک عسلم خوبی؟

کوک__آله ددی(آره ددی)

و حتی یه لبخند فیک هم زد

سوار آسانسور شدن تا برن توی اتاقاشون

بعد از درگیری سر اینکه کی کجا بمونه و کجا باشه

جین رفت سمت لابی و اتاقارو پس داد و یه اتاق برای همشون گرفت

هوسوک توی راه خوابیده بود و پرستارا اونو تا روی تختش گذاشتن و بعدشم رفتن

جینم به حالت زاری به هوسوک نگاه کرد

نه اینکه نگران باشه ها؟اصلا فقط میدونست هوسوک حتی اگه3نصفه شب هم بلند شه

تمام  مراقبت هارو به چپش میگیره و غیبش میزنه

مثل همیشه

میره یه جای دور تا زخمش بهتر شه

و بعدش برای عملیات های بعدی حاضره

و هیچ حرف فاکی از اینکه کجا میره نمیزنه

و هوسوک میدونه جای قشنگی نیست.....هوسوک همیشه شاد تا یه هفته بعد که از اونجا میاد خودش نیست

هیچوقت نیست

دیگه نمیخنده....شوخی نمیکنه....میشه مثل افسرده ها

خب هرچی نباشه هوسوک بهترین رفیقشه:)

ولی نامجون مهم تره😂

برگشت سمت تخت نامجون.....اون نشسته بود و به نگاه های جین نسبت به هوسوک خیره بود

و در کشف اینکه یعنی دوس پسرشه به سر میبرد(😂😂)

جین__چیزی نمیخوای؟

نامجون فقط سرشو به چپ و راست تکون داد که منظور نه و برسونه

و در جواب فقط سر تکون دادن جین نصیبش شد(و نویسنده تو تکون دادن غرق میشود)

تهیونگ خیلی معصومانه کوک و توی بغلش کشید و روی پیشونیشو بوسید

و جین از دیدن اینکه برادرش انقدر خوشحاله لبخندی زد

و یوگیوم که داشت قصه ی کدو قل قله زن و برای بم بم میخوند

و به سوالات بی سر و ته بم بم جواب میداد

همچی خوب بود تا اینکه

بوم

لیوانی که از دست نامجون روی زمین افتاده بود

جین__فقط روی اون تخت فاکیت بمون نام

و خب کی میتونست بگه جین نگران اون توله ی خرابکار نبوده؟

صبح جیمین برای رفتن به دستشویی بیدار شد

Love is an emotional accidentWhere stories live. Discover now