part30

2.1K 252 25
                                    

جکسون با لبخند مرموزش وارد اون تویله شد

گوشی و سمت هوسوک گرفت

هوسوک با دیدن جین تمام احساساتش و جمع کرد

با شنیدن زنگ خودن گوشیش جین تماس و وصل کرد

جین__بله

جکسون__اگه هوسوک و زنده میخوای به تماسم جواب بده

و قطع کرد

یه ربع بعد تصویری زنگ زد
جین وصل کرد

جین__چی میخوای؟

جکسون__تهیونگ رو....حتی میخوام اون توله رو هم ببخشم فقط تهیونگ

جین__کورخوندی

جکسون__پس هوسوک میمیره و تمام اون فایل های مسخره هم با خودش به گور میبره

جین __باید ببینمش

جکسون__هع اونوقت اگه جای فایل هارو بهت گفت چی؟

جین__خب توهم میفهمی نه؟پس اینکارو نمیکنه

چند دقیقه بعد جکسون توی یه زیرپله ای رفت و درشو باز کرد

گوشی و برگردوند

دستمال دور دهن هوسوک و باز کرد

هوسوک فکر کرد....لعنتی چجوری رنزی باهاش باید صحبت میکرد؟

چی بهش میگفت

جین__خوبی هوسوک؟

منظور اینو خوب میدونست جین ازش فایل هارو میخواست

هوسوک__از آبشار افتادم

جکسون__هوی هوی اگه به خوای رمزی زر بزنی همینجا کلکتو کندم

جین__به ارتفاع چه قدر؟

جای دقیق میخواست

هوسوک__به ارتفاع بچگی

و تماس قطع شد.....جکسون گوشی و پرت کرد و فک هوسوک و توی دستاش گرفت

جکسون__حرومزاده ی فاکی زر بزن چی بهش گفتی...

هوسوک سکوت کرد

جکسون__یا بگو یا بمیر

و تفنگ و روی سر هوسوک گذاشت

هوسوک یه تصویر توی ذهنش نقش بست

یه تصویر قشنگ......یه تصویر از دومعشوقه ی زیباش که خواب بودن

لبخندی زد.....و خب شاید اون لبخند کارشو میساخت


جین__یه چیزایی دستگیرم شد

نامجون__چی؟

یونگی__فهمیدی کجاس؟

جین__آره .....هوسوک همیشه از یه جایی کنار آبشار حرف میزد یه کلبه باید فلش اونجا باشه

جیمین__چه دلیل فاکی داره فک میکنی درمورد فلشه؟

یونگی__ما منظورمون هوسوکه

جین__اون از پس خودش برمیاد

نامجون__اگه نیاد

جین__میمیره

همه شوکه نگاهش کرد

جیمین__یعنی چی؟ها؟میمیره.....همینقدر راحت؟مگه اون زندگی نداره...عشق نداره...خانواده مداره

جین__نه هیچکدومشونو نداره

یونگی__لعنتی رفیقی مثه تورو که داره

جین نمیدونست...آره نگرانش بود....ولی هیچوقت هوسوک اولویتش نبود

هیچوقت نبود.....اصلا کسی وجود داشت که هوسوک الویتش باشه؟

جیمین فقط بغضشو نگهداشت و خودشو انداخت توی اتاق و زد زیر گریه

یونگی رفت پیشش

جیمین__هق ببخشید....هق...ولی.....اون هق....خیلی تنهاس......هق

یونگی__همینطوره

یه اشک لعنتی توی چشمای یونگی بود

ای کاش یه چی عین غرور احمقانه صد راهشون نبود

جیمین و توی آغوشش کشید

جین یه سری آدم فرستاد سمت اون آبشاری که هوسوک گفته بود

هنوز آدمای جین به اونجا نرسیده بودن که جکسون دوباره تصویری گرفتش

جکسون__انتخابت اشتباه بود جین

جین__چه اشتباهی؟

جکسون__هعه(نیشخند) جالب اینه رفیقتم اشتب کرده چجور پلیسی هستین؟

جین__هنوز دلیل اشتباهی نمیبینم

جکسون__اشتباهت همینجاس....هیچوقت نمیفهمی کی اشتباه انتخاب میکنی

جین__مشکلت چیه؟

جکسون__هوسوک مرده...کشتمش....و تو هنوزم اهمیتی نمیدی...این اشتباهته

جین__میدونم نکشتیش

جکسون__واقعا؟

و گوشی و برگردوند سمت هوسوکی که روی زمین افتاده بود

جین__هوپی؟هوسوکککککک......بلند شوووو....میدونم زنده ای.....اون فقط...فقط   بیهوشه نه؟

و جوابش فقط صدای بوق بود

تازه حس نبودنشو فهمید.....تازه فهمید هیچی پشتش نیست

خیلی چیزا که براش دیر بود

جین__جمع شید پایگاه قبلی جکسون....زنده نمیخوامش مفهومه؟

و یا شایدم نبود

جکسون__این و جمعش کن....میخوام یه جنازه جاش بزارین که نفهمن

یکی__قربان از اینجا بریم؟

جکسون__نه میخوام با جین رودر رو بجنگم فقط هوسوک و ببرید....اگه تو این جنگ بردم زندش نزارید اگرم مردم بزاریدش بیمارستان

یکی__چشم




های گایز
دیدم بحث مردن هوسوک شد همتون کامنت دادین😐
حالا من خودم و بکشم کی کامنت میده؟😢
خب اینم آخرین پارت تا فرداااااا

اهم اهم ووت و کامنت و فالو به خداااا گناه دارممممم

فوحش به جکسون آزاده ولی به جین نهههههه

قدر دوست هاتونو بدونین

دوستونننننن دارممممممممممممممم(جواب دوست دارم سکوت نیست😭)

Love is an emotional accidentDonde viven las historias. Descúbrelo ahora