part5

4.5K 526 44
                                    

با زنگ خوردن در صحبت های شیرینشون تموم شد

تهیونگ رفت پایین و با حساب کردن پول ، غذا رو گرفت آورد تو

داشت میز و میچید که صدای فین فینای یه نفر از پشت نظرشو جمع کرد

تهیونگ__کوک!؟چرا گریه میکنی عزیزم

سریع اونو تو بغلش کشید

کوک__تو دوش دالی اجدباج کنی؟(تو دوس داری ازدواج کنی؟)

تهیونگ__خب همه دوست دارن یه روزی ازدواج کنن ولی من بهت قول میدم هیچی محبت منو نسبت بهت کم نکنه باشه؟

کوک__نه نمیخام اشلا تو ددی ملی گپتی عاجق منی(نه نمیخوام اصلا تو ددی منی گفتی عاشق منی)

تهیونگ__آره کوک من عاشقم ولی عشق انواع و اقسام داره(مگه بیزینسه😐)

کوک__یعنی ملو اوجوری که عاشق یه دخمل بشی دوج ندالی؟(یعنی منو اونجوری که عاشق یه دختر بشی دوس نداری؟)

تهیونگ__خب اون مدلی نه

و معلومه تهیونگ چه دروغ گوییه

کوک__نمیخامممم تو بایش ملو اونجولی دوج داشته باشی اچلا کله هرتی مختو بجنه میجنم(نمیخوام تو باید منو اونجوری دوس داشته باشی اصلا کله ی هرکی مختو بزنه میزنم)

تهیونگ__باشه باشه ولی اول بگو ببینم این کلمه رو از کجا شنیدی؟هوم؟

کوک__نمیلدونم اج گدیم گدیمام بختی مامانم بوش یادم میاد خعیلی چیجا ی دیگه ام بلدم(نمیدونم از قدیم قدیما وقتی مامانم بود یادم میاد خیلی چیزای دیگه ام بلدم)

و خب تهیونگ حق میداد بهش اون وقتی یه لیتل شده 12سالش بوده

تهیونگ__خیلی خب ولی حرفای بد و نباید بزنی باشه؟

کوک__ددی عشبانیه چون...مل اونو باشه خود خودم میتاستم؟من فقط ددی و دوش دالم نه ..نه عاجقشم(ددی عصبانیه چون من اونو واسه خود خودم میخواستم؟من فقط ددی و دوس دارم نه.....نه عاشقشم)

تهیونگ که بغض کوک و دید دلش دوباره لرزید و به خودش فوحش داد
اون قرار بود دلیل خنده های پسرک شیرینش باشه

و حالا تنها کاری گه کرده بود درآوردن گریه اش بود

تهیونگ__نه عسلم ددی ناراحت نیست خیلی خوشحاه که تورو داره

بعد کوک و رو دستاش بلند کرد و روی صندلی گذاشت

تهیونگ__حالا پیتزا یا ساندویچ؟

کوک__جاندبیجججججج(ساندویچ)

با یه لبخند گنده و ذوق گفت که باعث شد تهیونگ بیشتر قربونش بره

بعد از خودن اولین غذای دونفرشون(چی شد دلت خواص 😃منم دلم خواص😕)

تهیونگ ...کوک نیمه هوشیار و بلند کرد و تو اتاقش برد

Love is an emotional accidentOnde histórias criam vida. Descubra agora