Part 2

1.3K 366 11
                                    

فردا عصر - ساعت6  - خیابان اینسادونگ 

- اخه هیونگت چرا  اینجا قرار گذاشته 

لوهان شونه ای بالا انداخت + یه چیزی میگم همیشه یادت باشه 

- چی؟

+ میدونی این هیونگ من همچین....

با نگرانی وسط حرفش پرید - چجوریه؟قاطی داره یا روانیه ؟ دوقطبیه ؟ مرموزه ....

+ هی هی صبر کـــ....

- لوهان بمیری من گفتم نمیام تو هی گفتی بیا بیا خوش میگذره داداشت دیوونس میفهمی دیوونههه

" این حرفا هارو پشت سر هم و با عصابنیت میگفت و دیوونهههه اخر رو با صدای بلند داد کشید " 

لوهان عاصی شده محکم بازوشو گرفت و تکونش داد + بیون بکهیون فقط خفه شووووو

با دادی که  اینبار لوهان کشید نا خوداگاه خفه شد 

+ برادر من فقط یکم مرموزه و جاهای شلوغ رو انتخاب میکنه چون از سکوت بدش میاد علاوه بر اون گفت بیاین اینجا و یکمی خرید کنین حالا هم یه تکونی به اون پاهات بده و بیا بریم 

با عصبانیت قدم هاشو تند تر برداشت که بکهیون دنبالش دویید و دستش رو گرفت 

- خب ببخشید من چه میدونستم میخوای اینو بگی من ندیدم که هیونگتو 

و سرشو کمی کج کرد و چشماشو پاپی طور کرد 

لوهان نیم نگاهی بهش انداخت + باشه باشه خودتو شبیه خر شرک نکن 

- لو خر نبودا گربه بود 

با بدجنسی ابروشو بالاانداخت + تو  حتی فرشته هم باشی از نظر من خری 

- مسخره 

و دهنشو کج کرد 

..........

+ هی بک کم چت کن  

با خنده سرشو بلند کرد - اخه دی او عه

+ چی میگه ؟ 

- میگه کاش با ما میومدی 

+ پس به اونا هم گفتی نمیام اره؟ 

- اوهوم 

+ میدونستی خیلی بینمکی 

- ارررره  

" لبخند مستطیلی تحویلش داد " 

+ بکهیون این لبخند زدنات حرصمو درمیاره 

باز بک از همون لبخنداش زد و گفت - مردم واسه این لبخند های من دلشون ضعف میره 

+ تو خودت از خودت تعریف نکنی کی میخواد تعریف کنه 

دستشو دور گردن لو انداخت و لپش رو بوسید - تو دیگه 

--------------------

یکمی از عطر تلخ و تندش رو  روی گردن برنزش زد و کراروات مشکی رو دور گردنش محکمتر کرد

با صدای گوشیش به سمت تخت رفت و گوشی رو از روی تخت برداشت 

- بله 

+ کجایی هیونگ 

 _ داره راه میوفتم 

+ منتظرتیم 



با رسیدن به محل مورد نظرش ماشین رو پارک کرد و پیاده شد 

با دیدن لوهان که به طرفش میدویید لبخندی زد و اغوششو باز کرد 

لوهان خودش رو بغلش پرت کرد و اروم گونش رو بوسید 

+ سلام هیونگ 

- سلام عزیزم خوبی

+ مرسی یولا

ازش جدا شد و به بکهیون که اونطرف وایساده بود و با لبخند به احوال پرسی اونا نگاه میکرد، اشاره کرد 

+ اون دوستمه بیون بکهیون 

بکهیون با خجالت کمی نزدیک شد و به نشانه احترام خم شد - سلام  اقای پارک از دیدنتون خوشحالم 

الفا با دیدن پسر روبروش نفسش حبس شد 

باورش نمیشد 

اون امگا...امگای تقدیرش بود..

 درسته امگای تقدیر ...

به سختی لبخند کج و کوله ای زد - همینطور اقای بیون 

خیلی سریع چمدون هاشون رو پشت صندوق جا داد و اروم لوهان رو کنار خودش کشید 

- لوهان

+ بله هیونگ 

_ فرومونات  خوشبو شدن 

+ چی؟

- بوی یاس و بارون میاد ازت 

ابروهای لو با تعجب رفت بالا + ولی این بوی فرومون من نیست 

-پس....

و با تعجب سرشو تکون داد که لوهان بگه این بو برای فرومون های کیه ؟

+ این بوی فرومون های بکه 

.

.

.


اینم یه پارت دیگه 

امیدوارم دوسش داشته باشید و ممنون به خاطر اینکه در پارت قبل بهم انرژی دادین :) 

With You Under Moonlight / با تو زیــر نـــور ماه   [ChanBaek]Wo Geschichten leben. Entdecke jetzt