Part 1

3.1K 399 9
                                    

+ اخه چرا به حرف من گوش نمیدی من میگم بیا تابستون رو پیش من بمون بهت خو....

بی حوصله بین حرفش پرید 

- لوهان یه ماهه داری مغز منو میخوری که بیا تابستون پیش من ، منم یه ماهه هی میگم نمیتونم بیام نمیخوام بیام 

+ اره یه ماهه داری میگی نمیام ولی دلیلشو نمیگی.. دلیلشو بگو منم دیگه اصرار نمیکنم 

- دلیل بگم راضی میشی

لوهان ابروشو بالا انداخت + اقای بیون اگه منطقی باشه اصرار نمیکنم 

با کلافگی دستشون بین موهای نقره ایش برد 

- باشه حالا گوش کن اول اینکه اگه بیام پیش تو بمونم احساس سربار بودن بهم دست میده 

+ بی خود میکنی 

" اینبار لوهان بود که مابین حرف بکهیون پرید " 

- یه دقیقه لوهان خفه شو دوم اینکه ترجیح میدم این تابستون رو تنها باشم 

+ میخوای مثل بابابزرگا تنها بشینی در و دیوار رو نگاه کنی یا انجیل دست بگیری دعا کنی 

_ فاک لوهان من نمیخوام بیام نِ...می...خوام 

لوهان یه قدم بهش نزدیک تر شد  و بازوی ظریف پسر رو مابین انگشتاش گرفت +شما بیخود میکنی تو میای و تابستون با هم توی جنگل های اولونگدو خوش میگذرونیم حالا هم بیا بریم من به هیونگم زنگ بزنم  بهش بگم تو هم میخوای بیای 

- زشته لو هیونگت فکر میکنه اویزونت شدم 

+ هیونگم همچین فکری نمیکنه 

--

کنار لوهان در حالی که داشت پاشو از استرس تند تند تکون میداد نشسته بود و به لوهان که داشت شماره میگرفت ، نگاه میکرد 

لوهان نیم نگاهی بهش انداخت و لب زد + اروم باش پسر هیونگم لولو خرخر نیست که 

- از لولوخرخر بدتره 

همون لحظه صدای بم و عمیقی توی گوش هر دو پسر پخش شد که بکهیون رو از گفتش پشیمون کرد 

لوهان با شنیدن صدا سریع به خودش اومد و شروع به حرف زدن کرد 

ولی بکهیون انگار طلسم شده بود 

اون صدا باعث شده بود یه احساس خوبی داشته باشه 

یه چیزی مثل لذت.....

یه پیچش لذت بخشی رو تو شکمش حس میکرد 

و  خب این  پیچش به نفع لوهان بود 

بر خلاف یه دقیقه شایدم یه  ثانیه پیش خیلی خیلی مشتاق بود هیونگ لوهان رو ببینه . 

یه چیزی مثل جت از ذهنش  سریع گذشت 

- اگه صداش اینقدر جذاب و سکسی باشه ببین خودش چیه 

ولی این فکر تنها یه  صدم ثانیه طول کشید  چون که  انجل کوچولوی روی شونه راستش با دستی که معلوم نبود چرا ایتقدر بزرگ شده محکم پس کله اش زد  

و چند لحظه بعد صداش  توی ذهن بکهیون طنین انداخت 

__ هی بکهیون این فکر ها چیه میکنی اون  هیونگه دوستته. میدونی که لوهان خیلی روی هیونگش تعصب داره نکنه میخوای تو هم مثل اون دختره مثل بادمجون مشت و مال بده؟

بکهیون با یاداوری سویون و بلایی که لوهان به سرش اورده بود تنش لرزید 

- نه نه نمییخوام 

__افرین بکهیونا پس فکر هیونگِ لوهان شی رو بنداز دور  

ِِ

با تکونی که لوهان بهش داد از فکر دراومد 

- بله ..بله 

+ خوبی بک 

- اره اره خوبم هیونگت چی گفت 

+ هیچی گفت اماده باشین فردا شب میام دنبالتون 

- اها باشه 


--------------------------------

سلام لاولیا 

 خب این اولین باره که دارم یه فیک مینویسم و امیدوارم دوسش داشته باشین  

نمیدونم چطور شده 

نظراتتون رو حتما بگین که بدونم ادامش رو باید چجوری بنویسم 

همین 

دوست داشتین ووت بدین :) 





With You Under Moonlight / با تو زیــر نـــور ماه   [ChanBaek]Donde viven las historias. Descúbrelo ahora