With You Under Moonlight / با تو زیــر نـــور ماه [ChanBaek]

Part 16

پماد رو از دستش گرفت و لوهان بلافاصله از اتاق بیرون رفت

اب دهنش رو قورت داد و زبونش رو روی لبهای خشک شده اش کشید

سخت بود ببینه کاری که با بی رحمی باهاش انجام داده بود

درسته که دست خودش نبود و اون موقع اونقدر فشار روش بود که ندونه چکار میکنه و این بلا رو سرش بیاره

لبهاش رو بهم فشار داد تا اون بغض لعنتی رو قورت بده

اول کاری همه چی رو خراب کرده بود و مطمئن بود هیچ کاری نمیتونه انجام بده تا رابطشون رو خوب کنه

از روی تخت بلند شد و پنجره رو محکم کرد و پرده ها رو کشید

اتاق الان تاریک تر شده بود ولی همچنان سرد بود

منطقه اولونگدو همیشه تابستونا سرد بود و زمستونا بیشتر از هر موقعی سرد تر

به سمت بکهیون خوابیده روی تخت رفت و کنارش رو زانو نشست

پتو رو اروم از کنارش کشید و بلا تکلیف بهش نگاه کرد

اون خواب بود و وضعیت خوبی نداشت اگر برمیگردوندش اسیبی بهش وارد میشد و اینجوری هم نمیتونست پماد رو بزنه

روبروی پاهاش نشست و اول با دستمال خیس پاهاش رو پاک کرد و بعد مقداری از پماد رو به دستش زد و اروم دور سوراخش که حالا قرمز تر و متورم تر شده بود،زد...

انگار که خودش هم اون درد رو حس میکرد هیسی از درد کشید

ZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZ

با سردرد وحشتناکی چشماش رو از هم فاصله داد

به علاوه سرش ، گردن و کمرش هم درد میکرد و درد کمرش همه چیز رو براش یاداوری میکرد

نمیخواست دوباره فکرای مزخرف کنه

چشماش رو محکم رو هم فشار داد تا اون صحنه ها از ذهنش خارج بشه ولی نه تنها خارج نشدند بلکه بیشتر به سرش هجوم اوردند و یه قطره اشک از گوشه چشمش کشید و لای موهای قهوه ای رنگش ناپدید شد

دست چپش رو بلند کرد و روی چشماش کشید

نمیخواست فکر نکنه ..

به هیچی فکر نکنه...

نه به خودش نه به اون پارک چانیول عوضی نه به سرنوشتش

چشماش رو بست و ساعدش رو روی چشماش گذاشت

با صدای باز شدن در اهسته ساعدشو از روی چشماش برداشت که نگاهش با چانیول و لی گره خورد

با دیدن چانیول اخماش ناخوداگاه توی هم رفتن و دستی که بالای سرش جا خوش کرده بود مشت شد