Part 28

435 119 11
                                    

همه چیز خیلی سریع پیش رفت . خیلی سریع تر از اونچه که بشه فکرشو کرد . به راحتی تنهاشون گذاشته بود . بدون اینکه فک کنه چه اتفاقی بعد از اون براشون میوفته خیلی راحت از پیششون رفته بود . رفتنی که دیگه بازگشتی نداشت . امروز مراسمش بود .. مراسمی که همه ی دوستاش و عزیزاش توش حضور داشتن حتی بیون بکهیون که تنهاش گذاشت و خدا میدونست الان چه حالی داره . غم انگیز بود ، نه ؟ جوون 30 ساله ای که هنوز تولد 31 سالگشی ندیده بود برای همیشه از دنیا رفت در حالیکه مسببش توی مراسمش داشت اشک میریخت .

بکهیون با دستمال کاغذی که تو دستش داشت چشمای خیسش رو پاک کرد – نباید تنهاش میزاشتم

کریس که درست بغلش وایساده بود زمزمه کرد + فرصت با هم بودنمون خیلی کمه

- بهم نگفت مشکل قلبی داره

+ به جز چند نفر هیچ کی نمیدونست حتی لوهان هم توی بیمارستان فهمید

- چند ساله این مشکل رو داره

پوزخند تلخی وشه لبش نشست + 20 سال

- چی شد که اینجوری شد

+ چانیول بر خلاف چیزی که نشون میداد زیاد قوی نبود مشکلات زیادی داشت و سعی میکرد با تطاهر همه چی رو حل کنه . اون مجبور بود از 8 سالگی خودش و لوهان رو بزرگ کنه . سختی های زیادی کشید . سختی های و استرس و اضطراب هایی که باعث شد به قلبش صدمه بزنه . اون به هیچی فک نمیکرد . تمرکز کرده بود که بتونه لوهان رو خوشبخت کنه و نزاره سختی بکشه و خب لوهان خوشبخت شد و نزاشت سختی بکشه ولی قلبش زیر این همه استرس و نگرانی طاقت نیاورد . این اواخر حالش خیلی بد بود . نفس تنگی ، تپش قلب ، درد شدید قلبش دیوونش کرده بود و حتی داروهاش هم اثر نمیکرد . اعصابی براش نمونده بود و این وضع رو بدتر میکرد .سونو از یه طرف اذیتش میکرد ، بوسه ای که از تو دید و رابطه خراب بینتون از یه طرف اذیتش میکرد .

با ناراحتی چشماش رو محکم رو هم فشرد . نباید ..نباید برای حرص دادنش لوکاس رو میبوسید . نباید این کارو میکرد . کار احمقانه ای کرده بود . کاری که دیگه نمیتونست جبرانش کنه .

- س..سونو کیه؟

باز پوزخند زد + همون پسری که بخاطرش ولش کردی

دستش مشت شد چرا اینقدر تلخ حرف میزد .

- اینجاست ؟

+ اره اوناهاش پیش سهون و لوهان وایساده

سرش رو چرخوند و با دیدن پسر کناری سهون و لوهان لبخند تلخی زد . نگاهس رو پایین تر اورد و با دیدن شکمشش لبخن تلخش عمیق تر شد .

- حتما خیلی منتظر توله گرگشون بودن .

+ اشتباهت همین جا بود بکهیون اون هیچ وقت دوسش نداشت و منتظر اون توله گر نبود . مجبور بود تحمل کنه

With You Under Moonlight / با تو زیــر نـــور ماه   [ChanBaek]Waar verhalen tot leven komen. Ontdek het nu