بی مقدمه میریم سر اصل مطلب 🤌🏻🌚.
آغاز فصل دو ☟︎︎︎
_ خب !؟ داشتی میگفتی .
مرد سری تکون داد و گفت :
* بله قربان . جانگ هوسوک ، بیست ساله ، گارسون بار BLACK ROSE ، گِی هست و تا الان با کسی رابطه نداشته ، پدرش هم حدود سه سال پیش فوت کرده ، مادر خانواده به دلیل مشکل زانو بیکار هست و برادر کوچیکترش هم محصل هست و خرج خانواده به دوش جانگ هوسوک هست قربان .
پوزخندی زد بدون توجه به بقیه حرفش آروم گفت :
_ پس باکره هست آره !؟ خوبه ، زیاد با جنس دسته دو حال نمیکنم .
رو به مرد جدی لب زد :
_ امروز چیزای خوبی به دستم رسوندی ، امشب پاداشتو میگیری .
مرد خنده کثیفی کرد و بعد از کلی تشکر از اتاق بیرون زد . آهی از بی حوصلگی کشید و دستشو به زانوهاش کوبید و لبخند خبیثی زد :
_ هوسوک بیچاره ، نمیدونه قراره چی سرش بیاد .
نوچی کرد و جام رو تو دستش تکون داد و تو یه حرکت اونو به لباش رسوند و بدون توجه به تلخیش با لبخند قورتش داد .
هیچ چیزی نمیتونست بیشتر از یه ودکا بهش بچسبه . همونطور که به سمت حموم حرکت میکرد با سرخوشی داد زد :
_ منتظرم باش جانگ هوسوک .
●●●●
●●●
●●
●با دیدن دو خط قرمز روی بیبی چک جیغ خفه ای کشید با هیجان زمزمه کرد :
+ کوک بفهمه از خوشحالی دیوونه میشه .
خوب میدونست کوک عاشق بچه هست و آرزوشه که یه بچه از گوشت و خون خودش داشته باشه .
سریع از توالد خارج شد و سمت آشپزخونه رفت . باید امشب سوپرایزش میکرد . مشغول پختن غذای مورد علاقه کوک شد . اون عاشق پاستا و کیمچی بود .
بلاخره بعد از سه ساعت سر پا موندن روی صندلی آشپزخونه نشست و آهی از کمر دردش کشید . با یادآوری خبر بارداریش لبخندی زد و دستی به شکمش کشید و با ذوق گفت :
+ اگه کوک بفهمه من اینجا یه نی نی کوچولو دارم دیگه عمرا بزاره حتی از جام بلند شم .
به سمت اتاقش قدم برداشت و وارد حموم شد . اونقدر خوشحال بود که فقط با بچه ای هنوز لخته خون بود رویای بزرگ میساخت .
بلاخره بعد از کلی کف بازی و رویا سازی رضایت داد که از حموم بیاد بیرون . با پا گذاشتن داخل اتاق هیسی از سرما کشید و حوله رو بیشتر به بدنش فشرد .
با وسواس زیاد لباس زیبا و سفیدی رو انتخاب کرد و از رگال خارج کرد . کمی بالب لب به لبای نازکش زد و لباسش رو تنش کرد . دستی به شکمش کشید و لبخند زد .
YOU ARE READING
♡︎ 𝐵𝐴𝐵𝑌 𝑇𝐼𝐺𝐸𝑅 ♡︎ 𝐾𝑜𝑜𝑘𝑣
Lãng mạnخلاصه : جئون جونگ کوک مردی ثروتمند ، زیبا و جذاب و البته خاص که چیزی تو زندگیش کم نداره جز یه چیز "عشق " اون دنبال عشق خودش میگرده تا اینکه به لطف دوستش مین یونگی با بیبی تایگر به نام کیم تهیونگ آشنا میشه و اونو به سرپرستی میگیره تا اینکه .... _...