هاییی بچه ها کنسرت رو دیدین ؟؟؟ عرررررر رفته بودن کنسرت هری بهم شوک وارد شد بعدش فرش قرمز و تیپ های کشنده و موهای یونگی و جیمین خدایااااااا لباس تهیونگ و کوک و بقیه اعضا عررررررر میخوام خودمو بکشمممم 😭😭😭 .
سر میز غذا نشسته بودن و به هم نگاه میکردن . اما یونگی با خونسردی تمام غذاش رو سرو میکرد و میخورد و این بیخیالی حرص هوسوک رو درآورده بود .
هوسوک محکم چنگال رو پایین پرت که که توی اون سکوت خوفناک صدای بلند و ترسناکی رو ایجاد کرد .
تهیونگ ترسیده به قیافه عصبانی هوسوک چشم دوخت اما یونگی همچنان خونسرد بهش نگاه میکرد و همین خونسردی تهیونگ رو میترسوند .
یونگی با آرامش چنگال و چاقو رو روی میز گذاشت و دهانش رو پاک کرد و نگاهش رو به هوسوکی که از عصبانیت داشت میترکید دوخت :
" میتونم دلیل عصبانیتت رو بدونم ؟ "
هوسوک دندون هاش رو روی هم کشید و از لای دندون های چفت زده اش گفت :
" چرا طوری رفتار میکنی که اتفاقی نیوفتاده !؟ رسما خانواده ام و منو گروگان گرفتی مین یونگی . فقط پاهام از این عمارت کوفتی بره بیرون ازت شکایت میکنم عوضی "
یونگی نیشخندی زد و انگشتای دستش رو به نوبت رو میز کوبید :
" خب !؟ بعدش ؟ "
" بعدش هم میان و حسابت رو میرسن احمق "
هوسوک گفت و خواست به سمت اتاقش حرکت کنه که با صدای یونگی سر جاش متوقف شد :
" بشین همین جا "
یونگی برعکس چند ثانیه قبل با جدیت کامل گفت و به هوسوک خیره شد . کمی ترسید و خواست به سمت صندلیش بره که با حرف یونگی شوکه شد :
" منظورم رو صندلی نبود "
و اشاره ای به روی پاهاش کرد و گفت :
" بیا اینجا بشین بیبی منتظرم "
هوسوک و تهیونگ با دهن باز به یونگی خیره شده بودن . احتمالا عقلش رو از دست داده بود :
" چ...چی میگی تو ؟ دیوونه شدی ؟ من میگم نگران خانوادم هستم تو میگی بیام بشینم رو پاهات "
" من بهت گفتم خانوادت تا وقتی که تو به هرکاری که من بگم انجام بدی تو آرامش کامل به سر میبرن جانگ هوسوک پس به نفعته هرچی میگم بگی چشم "
هوسوک اول نگاهی به تهیونگ و بعد نگاهی به یونگی که با جدیت و کمی خشن بهش چشم دوخته بود انداخت .
با تردید قدمی به سمت یونگی برداشت . دلش نمیخواست راهی که داره طی میکنه با آخر برسه . جلوی تهیونگ براس کار سختی بود .
رو به روی یونگی ایستاد و بهش خیره شد . یونگی دستاش رو باز کرد و به بغلش اشاره کرد .
هوسوک چشماش رو برای دوثانیه بست و باز کرد . آروم رو پاهای یونگی نشست و دستش رو دور گردنش حلقه کرد .
YOU ARE READING
♡︎ 𝐵𝐴𝐵𝑌 𝑇𝐼𝐺𝐸𝑅 ♡︎ 𝐾𝑜𝑜𝑘𝑣
Romanceخلاصه : جئون جونگ کوک مردی ثروتمند ، زیبا و جذاب و البته خاص که چیزی تو زندگیش کم نداره جز یه چیز "عشق " اون دنبال عشق خودش میگرده تا اینکه به لطف دوستش مین یونگی با بیبی تایگر به نام کیم تهیونگ آشنا میشه و اونو به سرپرستی میگیره تا اینکه .... _...