شات بعدی رو هم بالا کشید و به رقصنده های روی سن خیره شد .
نمیدونست چرا الان باید تو این موقعیت مسخره بغض میکرد .
اون لعنتی حتی نتونسته بود بچشو از روی شکم تهیونگ لمس کنه .
چقدر رقت انگیز بود . چقدر غیر قابل تحمل بود که همسر و بچه اش اونو قبول نمیکردند و جز خانواده اش نمیدونستند .
چرا باید همچین چیزی میشد !؟ یعنی قرار نیست تهیونگ اونو ببخشه !؟ این همه تنبیه و دوری بس نبود !؟
دلش یه خانواده میخواست . یه خانواده گرم و کوچیک . ولی انگار همچین آرزویی برای جئون جونگ کوک یکم زیادی بزرگ بود .
صدای موزیک کر کننده خیلی رو مخش بود . با احساس دستی روی شونه اش سرش رو به طرف برگردوند .
" این وضعیه کوک !؟ بیا بریم یکم به صورتت آب بزن و به خودت بیای . بدو "
یونگی بود . دوست همیشگیش . میدونست باید کجا به داد کوک برسه .
سری تکون داد و تلو تلو خوران با کمک یونگی به سمت توالد رفتند .
چند پشت به صورتش آب زد و به آينه که انعکاس تصویر خودش بود خیره شد .
پوف کلافه ای کشید و به سمت یونگی برگشت .
" تا کی قراره بیای بار و مست کنی و خودتو تو این فلاکت غرق کنی !؟ "
کوک سرش رو به سمت بالا گرفت و چشماش رو محکم به هم فشرد .
" تا وقتی که تهیونگ منو ببخشه و بزاره دوباره یه خانواده بشیم "
یونگی کمی دلش به حال دونسنگش سوخت و به سمتش رفت و بغلش کرد :
" جونگ کوک بس کن . خیلی زود تسلیم شدی و کنار کشیدی . واقعا میخوای حرف تهیونگ که میگه نمیخوامت رو باور کنی !؟ اونا همش از روی حرصه و خب بهش حق هم بده . تو اونو تو شرایط خیلی بدی با یه جنین تو شکمش از خونه انداختیش بیر ...."
کوک با حرفای یونگی کلافه برگشت :
" هیونگ خودم تموم این خریت هارو میدونم اینقدر نکوب تو سرم . میدونم اشتباه کردم . میدونم عجولانه رفتار کردم ولی هیونگ ... "
به یونگی نزدیک تر شد و سرش رو تو دستاش گرفت و ادامه داد :
" اگه خودت جای من اون عکسا رو میدیدی با هوسوک هیونگ چیکار میکردی !؟ بهم بگو . من واقعا اون لحظه عقلمو از دست دادم . میدونستم فرشته ام پاکه و این خیلی دیر بهم ثابت شد ولی میخوام جبران کنم "
یونگی ناچار شد و گفت :
" بیا بریم خونه من . تو اتاق مهما بمون امشب رو و فردا صبح بشین مفصل با تهیونگ صحبت کن و مطمئنم اگه از دید خودت به قضیه به تهیونگ بگی مطمئن باش میبخشتت و لی اما ..."
YOU ARE READING
♡︎ 𝐵𝐴𝐵𝑌 𝑇𝐼𝐺𝐸𝑅 ♡︎ 𝐾𝑜𝑜𝑘𝑣
Romanceخلاصه : جئون جونگ کوک مردی ثروتمند ، زیبا و جذاب و البته خاص که چیزی تو زندگیش کم نداره جز یه چیز "عشق " اون دنبال عشق خودش میگرده تا اینکه به لطف دوستش مین یونگی با بیبی تایگر به نام کیم تهیونگ آشنا میشه و اونو به سرپرستی میگیره تا اینکه .... _...