ببخشید بخاطر نبودنم بچه ها گفتم که هستم مسافرت و قرار بود بیست روز آپ نداشته باشیم ولی خیلی بی قراری کردین گفتم آپ کنم پس خسیس بازی رو کنار بزارین و ووت بدین 😂🤝🏻❤.
از ماشین پیاده شد و به عمارت بزرگ رو به روش چشم دوخت .
نمیدونست یونگی هیونگش اینقدر پولداره . البته کسی که تو کار قاچاق انسان باشه چیز کمتری ازش انتظار نمیرفت .محافظ های دم عمارت با دیدن تهیونگ برای احترام تل کمر خم شدن و در رو باز کردند . از این نما عمارت زیبا تر دیده میشد .
تم مشکی و طوسی . رنگ های مرده و مورد علاقه تهیونگ . لبخندی زد و همینکه به سمت در حرکت کرد در ناخودآگاه براش باز شد .
کمی مکث کرد اما دوباره به سمت داخل عمارت حرکت کرد . دهانش از اون همه شکوه و زیبایی باز مونده بود .
خونه جونگ کوک خیلی زیبا و بزرگ بود اما نه در این حد مجلل . از پله ها بالا رفت و به سمت اتاقی که مرد خدمتکار بهش اشاره کرده بود حرکت کرد .
درو باز کرد . وارد اتاق شد . زیاد به تم اتاق توجهی نکرد . خیلی خسته بود و الان تنها چیزی که بهش کمک میکرد حالش بهتر شه یه دوش آب گرم بود .
جسمی که رو تخت بود توجهش رو به خودش جلب کرد . چشماش رو تنگ کرد و به سمت تخت خیز برداشت . محکم تشک رو از روی اون جسم برداشت و با دیدن هوسوک جیغ خفه ای کشید و محکم بغلش کرد .
هوسوک با حس کر شدن گوشش و خفه شدن خودش هراسون از خواب بیدار شد و به آغوش آشنایی که اونو در بر گرفته بود خیره شد .
" هیونگ ..... دلم برات خیلی تنگ شده بود . کجا بودی تا الان ؟ میدونی چقدر نگرانت شدم !؟ میدونی چقدر برادرت و مادرت رو نگران کردی هوسوکا !؟ "
هوسوک با شنیدن صدای تهیونگ مردمک چشماش از دلتنگی گشاد شد و دستاش سریع دور بازوی تهیونگ حلقه کرد .
" ت ... تهیونگ خودتی ؟ دلم خیلی برات تنگ شده بود . حال مامانم خوبه !؟ پاهاش اذیتش میکنه هنوز !؟ برادرم چی اون خوبه !؟ "
تهیونگ لبخندی زد و سری تکون داد :
" آره هوسوکا حال همشون خوبه . فقط تو اینجا پیش یونگی هیونگ چیکار میکنی !؟ "
هوسوک آهی کشید و قضیه رو از شب بار تا الان که اینجا بود برای تهیونگ توضیح داد :
" واقعا نمیتونم یونگی هیونگ رو درک کنم . آخه اون چرا باید تورو بدوزده و اینکه تو گفتی اون تورو از قبل زیر نظر داشته !؟ "
هوسوک سری تکون داد :
" آره منم نمیدونم چخبره دور ورم . همه چیز خیلی برام گنگ و گیج کننده هست تهیونگ . راستی ته ته تو چرا جدیدا یکم چاق شدی !؟ عین بادکنک درحال باد شدن میمونی "
![](https://img.wattpad.com/cover/263419275-288-k675351.jpg)
YOU ARE READING
| 𝐵𝐴𝐵𝑌 𝑇𝐼𝐺𝐸𝑅 | 𝐾𝑜𝑜𝑘𝑣
Romanceخلاصه : "جئون جونگ کوک مردی ثروتمند ، زیبا و جذاب و البته خاص که چیزی تو زندگیش کم نداره جز یه چیز " "عشق " اون دنبال عشق خودش میگرده تا اینکه به لطف دوستش مین یونگی با بیبی تایگر به نام کیم تهیونگ آشنا میشه و اونو به سرپرستی میگیره تا اینکه...