❤︎ 𝑃𝐴𝑅𝑇 10 ❤︎

6.7K 768 34
                                    

بلاخره از اون بیمارستان لعنتی خلاص شد .
با کمک دست کوک از ماشین پیاده شد و به سمت خونه حرکت کردند.
قدم های آروم و کوچیک ته واقعا حوصله کوک رو سر برده بود  . با یه حرکت اونو براید استایل بغلش کرد . تهیونگ از ترس افتادن ناخودآگاه دستشو دور گردن کوک حلقه کرد و خودشو بهش چسبوند . هنوز تو شوک حرکت کوک بود که با صداش به خودش اومد :

_ خیلی کند راه میرفتی واقعا خسته شده بودم .

تهیونگ سرشو پایین انداخت و گونه قرمزشو از کوک پنهون کرد .
کوک دور از چشم ته خنده بی صدایی کرد و به راهش ادامه داد . وقتی که به ورودی رسیدن کوک تهیونگ رو زمین گذاشت و کلید رو از جیب شلوارش خارج کرد و در رو باز کرد . تهیونگ تشکری بخاطر کاری که کوک انجام داده بود کرد و سعی کرد قدم هاشو تند تر کنه و خودشو رو مبل پرت کرد .

ناله ای از درد کمرش کرد و آروم ماساژ داد تا دردش رو کمتر کنه.  کوک اول با تعجب نگاهش کرد اما با لحنی خنده آور گفت :

_ تهیونگ تو که اصلا راهی نیومدی که داری اینطوری ناله میکنی هرکی فکر نکنه انگار یه چند ساعت به کوب راه اومدی.

تهیونگ که با همون حالت با لحن غرولندی گفت :

+ میخواستی بغل نکنی مگه مجبورت کردم !؟

_ ته من حرفی از بغل کردنت زدم !؟

تهیونگ که انگار از کم آوردنش خوشش نیومده بود گفت :

+ حالا  هرچی منظورت همین بود دیگه .

کوک لبخندی به لج بازی های ته زد و به سمتش رفت و جلوی پای تهیونگ زانو زد و گفت :

_ تهیونگ من اینو قبلا هم گفتم الان هم میگم.  تو خونه من زندگی میکنی و وظیفه من محافظت از تو و تامین نیاز هات هست پس من بخاطر تمام کارهایی که برات میکنم حتی یک درصد ام پشیمون نیستم پس لازم نیست اینقدر به خودت و من سخت بگیری و .....

کمی مکث کرد و ادامه داد :

_ درباره اتفاقی که چند وقت پیش بینمون افتاد !

ته گیج شد و آروم گفت :

+ کدوماش ! اینکه من عین احمق های پاستوریزه بهت ابراز علاقه کردم یا اینکه...

لحن صداشو پایین تو آورد و گفت :

+ اینکه...منو دوبار بوسیدی!؟

چشماشو به چشمای گرد و متعجب و مات زده کوک دوخت و گفت :

+ کدوماش!؟

خودش اصلا از بیان این موضوع راحت نبود اما باید میگفت . یه جورایی میخواست از این طریق به هدفش برسه.

جونگ کوک از اینکه تهیونگ خودش و به خاطر علاقه ای که بهش داشت احمق میدونست واقعا عصبی و متعجب شده بود.
با صدای کنترل شده ای گفت :

 ♡︎ 𝐵𝐴𝐵𝑌 𝑇𝐼𝐺𝐸𝑅 ♡︎ 𝐾𝑜𝑜𝑘𝑣Where stories live. Discover now