🍷𝔭𝔞𝔯𝔱 3🍷

4.8K 596 23
                                    

قرار بود یه هفته آپ نکنم ولی دو هفته شد حیح🤦🏻‍♀️





نگاهی به خونه نقلی هوسوک انداخت و لبخندی بهش زد و برای صدمین بار گفت :

+ مرسی جانگ اگه تو نبودی نمیدونستم باید چیکار کن.....

هوسوک با کلافگی حرفش رو قطع کرد و گفت :

£ تهیونگ الان تقریبا این متن رو من حفظ شدم باشه عزیزم دوستا برای همین روزا هستن دیگه . پس خواهشا بحثشون ببند باشه !؟

تهیونگ نگاه خجالتی به هوسوک انداخت و با متانت سرش رو تکون داد .

نمیدونست اگه هوسوک نبود باید چیکار میکرد .
باید میرفت یه جای امن . جایی که دست کوک و آدماش بهش نرسه .

ولی قبلش باید زهرش رو به جیمین میریخت . دستی به جیب کتش زد تا مطمئن بشه کارت آدرس شرکت جین هنوز همراهش هست یا نه .

با حس کاغذی زیر دستش نفس راحتی کشید و لبخند ملیحی زد .

هوسوک خودش رو به تهیونگ نزدیک کرد و گفت :

£ این مدت کجا بودی !؟ هر چقدر بهت زنگ زدم جواب ندادی ، حتی خونه پدرت رفتم اما اون ام چیزی به من نگفت .

تهیونگ نیشخندی زد و گفت :

+ دلیل اصلی بدبختی هام اون آدمی هست که لقب مقدس پدر رو به روی زات کثیفش گذاشته .

هوسوک اخمی کرد و گفت :

£ منظورت چیه !؟ واضح حرفتو بزن .

تهیونگ با همون نیشخند تمام اتفاقاتی که براش افتاده بود رو براش توضیح داد.

وقتی به خودش اومد اشکاش مثل آبشار از روی صورتش روون بودن .

لبخند تلخی زد و گفت :

£ ببخشید هوسوکا زیادی سرتو درد آوردم .

اما اون لبخند مهربونی زد و گفت :

+ نگران نباش تهیونگ هرکسی به سزای کارش میرسه . مطمئن باش !

تهیونگ پوزخندی زد و گفت :

+ و مطمئن باش تا خودم دلیل کسایی که منو زمین زدن رو به سزای کارشون نرسونم آروم نمیگیرم .

هوسوک سری تکون داد و سکوت کرد .

بهش حق میداد . حتی اگه خودش رو جای تهیونگ میذاشت بازم از انتقام دست نمیکشید .

مخصوصا " پارک جیمین " هیچوقت از اون نمی‌گذشت. به هیچ عنوان.

نگاهی به تهیونگ انداخت . تمام غمش از چشماش معلوم بود . برای عوض کردن بحث لبخندی زد و گفت :

£ اگه میخوای برو یه دوش بگیر . تا اونموقع من شام رو آماده میکنم .

تهیونگ سری تکون داد و قبل رفتنش نگاهی به هوسوک انداخت و گفت :

 ♡︎ 𝐵𝐴𝐵𝑌 𝑇𝐼𝐺𝐸𝑅 ♡︎ 𝐾𝑜𝑜𝑘𝑣Where stories live. Discover now