🍷 𝔭𝔞𝔯𝔱 4 🍷

4.9K 614 59
                                    


به دوستش نگاهی انداخت زیر لب گفت :

£ چرا زل زده به من !؟ دیگه دارم میترسم .

پسر نیشخندی زد و گفت :

€ مثل اینگه چشمشو گرفتی.

هوسوک برای چند ثانیه از کارش متوقف شد . اصلا حس خوبی نداشت .

همینطور که با هواس پرتی دستمال رو روی میز می‌کشید با صدای یکی از گارسون ها با خوش اومد :

" هوسوک !؟ "

با شنیدن اسمش به گارسون خیره شد . پسرک به اطراع نگاهی انداخت و صورتش رو نزدیک هوسوک برد :

" اون مرد میخواد تو براش شامپاین ببری ! "

با دستش به جایی اشاره کرد . هوسوک رد انگشتش رو دنبال کرد .

انتظارش رو نداشت . همون مرد ازش میخواست براش شامپاین ببره !؟ مگه گارسون کم بود !؟ چرا اون !؟

سری تکون داد و یکی از گرون ترین شامپاین هارو برداشت و به سمت اون مرد حرکت کرد .

^ YOONGI P,V ^

با نیشخند بهش خیره شد .

پاهای لروزنش از همون فاصله معلوم بود و برای چند لحظه یونگی  از این همه ابهتش احساس غرور کرد .

با نزدیک تر شدنش، یونگی کمی خودش رو کنار کشید تا هوسوک پیشش بشینه .

نمیخواست همون اول کار دل پسر رو خالی کنه . زبونش رو روی لبش کشید و مستقیم تو چشماش خیره شد .

لبخند کمرنگی با اومدنش زد و با صدای بمی لب زد :

" بیا اینجا بشین "

و به کنارش اشاره کرد . هوسوک کمی تردید کرد . تا حالا وقت اینو نداشت که با کسی تو رابطه باشه و باهاش وقت بگذرونه و شاید اینا مسخره باشه اما براش تازگی داشت .

آروم کنار مرد نشست . نگاه معذبی به اطرف میز انداخت . همه به اونا چشم دوخته بودن .

هرزه های بار با تمسخر نگاهش میکردن . اما اونکه گاری نکرده بود .

شونه ای بالا انداخت که از چشم یونگی دور نموند .

مرد دیگه که به نظر یکی از دوستای یونگی بود چشم های هیزشو رون های تو پر هدسوک دوخت .

متوجه نگاه خیره بقیه روی خودش شده بود . با خجالت سرش رو پایین انداخت . فضای خفناک و مسخره ای برای هوسوک بود .

واقعا داشت معذب میشد و یونگی متوجه این موضوع شده بود .

دستاشو دور کمر هوسوک حلقه کرد و چشم غره ای به شریکاش رفت .

با این حرکت یونگی هوسوک کمی پرید و خودش رو عقب کشید و اخم کرد و گفت :

" میشه دستاتون رو بردارید !؟ سختمه "

 ♡︎ 𝐵𝐴𝐵𝑌 𝑇𝐼𝐺𝐸𝑅 ♡︎ 𝐾𝑜𝑜𝑘𝑣Where stories live. Discover now