به دوستش نگاهی انداخت زیر لب گفت :
£ چرا زل زده به من !؟ دیگه دارم میترسم .
پسر نیشخندی زد و گفت :
€ مثل اینگه چشمشو گرفتی.
هوسوک برای چند ثانیه از کارش متوقف شد . اصلا حس خوبی نداشت .
همینطور که با هواس پرتی دستمال رو روی میز میکشید با صدای یکی از گارسون ها با خوش اومد :
" هوسوک !؟ "
با شنیدن اسمش به گارسون خیره شد . پسرک به اطراع نگاهی انداخت و صورتش رو نزدیک هوسوک برد :
" اون مرد میخواد تو براش شامپاین ببری ! "
با دستش به جایی اشاره کرد . هوسوک رد انگشتش رو دنبال کرد .
انتظارش رو نداشت . همون مرد ازش میخواست براش شامپاین ببره !؟ مگه گارسون کم بود !؟ چرا اون !؟
سری تکون داد و یکی از گرون ترین شامپاین هارو برداشت و به سمت اون مرد حرکت کرد .
^ YOONGI P,V ^
با نیشخند بهش خیره شد .
پاهای لروزنش از همون فاصله معلوم بود و برای چند لحظه یونگی از این همه ابهتش احساس غرور کرد .
با نزدیک تر شدنش، یونگی کمی خودش رو کنار کشید تا هوسوک پیشش بشینه .
نمیخواست همون اول کار دل پسر رو خالی کنه . زبونش رو روی لبش کشید و مستقیم تو چشماش خیره شد .
لبخند کمرنگی با اومدنش زد و با صدای بمی لب زد :
" بیا اینجا بشین "
و به کنارش اشاره کرد . هوسوک کمی تردید کرد . تا حالا وقت اینو نداشت که با کسی تو رابطه باشه و باهاش وقت بگذرونه و شاید اینا مسخره باشه اما براش تازگی داشت .
آروم کنار مرد نشست . نگاه معذبی به اطرف میز انداخت . همه به اونا چشم دوخته بودن .
هرزه های بار با تمسخر نگاهش میکردن . اما اونکه گاری نکرده بود .
شونه ای بالا انداخت که از چشم یونگی دور نموند .
مرد دیگه که به نظر یکی از دوستای یونگی بود چشم های هیزشو رون های تو پر هدسوک دوخت .
متوجه نگاه خیره بقیه روی خودش شده بود . با خجالت سرش رو پایین انداخت . فضای خفناک و مسخره ای برای هوسوک بود .
واقعا داشت معذب میشد و یونگی متوجه این موضوع شده بود .
دستاشو دور کمر هوسوک حلقه کرد و چشم غره ای به شریکاش رفت .
با این حرکت یونگی هوسوک کمی پرید و خودش رو عقب کشید و اخم کرد و گفت :
" میشه دستاتون رو بردارید !؟ سختمه "
YOU ARE READING
♡︎ 𝐵𝐴𝐵𝑌 𝑇𝐼𝐺𝐸𝑅 ♡︎ 𝐾𝑜𝑜𝑘𝑣
Romansaخلاصه : جئون جونگ کوک مردی ثروتمند ، زیبا و جذاب و البته خاص که چیزی تو زندگیش کم نداره جز یه چیز "عشق " اون دنبال عشق خودش میگرده تا اینکه به لطف دوستش مین یونگی با بیبی تایگر به نام کیم تهیونگ آشنا میشه و اونو به سرپرستی میگیره تا اینکه .... _...