☼︎☼︎☼︎
خورشید؛ بزرگترین ستارهی کهکشان راه شیری، منبع نور و گرما و انرژی زمینه.
و این ساده ترین و ابتدایی ترین تعریف برای این پدیدهی زندگی بخشه.گاهی اما تعاریف منحرف میشن، گسترده تر میشن، پیچیده تر میشن.
گاهی از حیطهی منطق و اصول خارج میشن و به دیوانگی پناه میبرن، تو رو به چالش میکشن و ریشههای نرم و تازه جوانه زدهاشون کم کم اطراف نرون هات پیچیده میشن، تورو تشویق میکنن و محکم تر و سخت تر میشن.
تا جایی که تجمعشون چشمهی تردید و نا مطمعن بودنت رو خشک میکنه
و تبدیل به باور و ایمان میشه.
حالا تو خواسته یا ناخواسته مومن و معتقد اون باور شدی و فقط دیگه نمیتونی چیزی غیر از اون بپذیری
حتی به غلط!خورشید نور داره،
نور گرما داره،
گرما انرژی داره،
انرژی شادی داره،
شادی آرامش داره،پس شاید بشه گفت آدما بیشتر از مایهی حیات، بیشتر از هوا و اکسیژن، به حضور و طلوع و درخشش خورشید نیاز دارن. که حتی تصورش دیوانه کنندهاست اگر یک بار دیگه روز نرسه و آفتاب نتابه و...
و چی میشه اگر یک نفر عاشق خورشید بشه؟
معشوقهای که تماشا کردنش نقطهی پایانی برای قصهی طولانی و پر اتفاق بیناییه، در آغوش گرفتنش محال ممکنه و داشتنش ممنوع!
اما اگر تو یک راز ممنوعه داشته باشی و هر روز و هر ثانیه با وجودش رو به رو شی و نتونی با احد الناسی اون رو در میون بزاری اوضاع سخت میشه.
من یک راز دارم!
اونم از زمانی که یادم میاد، به تنهایی بار سنگین دونستن حقیقت رو به دوش کشیدم. سالها پنهانش کردم و از اینکه یگانه کاشف اون حقیقت بودم همزمان هم لذت بردم و هم ترسیدم. اما فقط با تمام وجود ازش محافظت کردم.
اون همینجاست، من دارمش و هر روز میبینمش، میتونم ساعت ها نگاهش کنم، بغلش کنم، براش آهنگ بخونم و بپرستمش.
اون همینجاست، هیچکس نمیدونه؛
من خورشید واقعی رو پیدا کردم.بیست و دو سال پیش؛ یک روز از خواب بیدار شدم و فهمیدم دیگه همه جا تاریک نیست. وقتی تونستم طلوع درخشان و شکوهمندش رو ببینم تقریبا سه سالم بود. اون زیبا بود. یکتا و بی نظیر بود.
میدرخشید، گرما داشت، انرژی داشت، شادی داشت، آرامش داشت.
اون خورشید بود. منبع زندگی من.
اون
لیام، برادرم.
___----____----____----____----____---
لیام؛
برادرش!
.
..
...
خببببببب اینم از پارت اول*-*.♡︎fanks for reading♡︎.
YOU ARE READING
heartlight
Random[completed] 'من نمیخوام این اعتیاد مرگبار رو ترک کنم... من نمیخوام خودم رو از گرداب عمیق اسرار تیرهام بالا بکشم؛ اما تو مخدر خماری و مسکن دردهام باش تو گرمای استخونهای یخ زدهام باش تو نور قلب تاریکم باش... '