گاهی واژهها مرگبار میشن. تیزی برندهی معناشون خنجر میشه و فرو میره توی سینه. بهم پیوستن و جمله ساختنشون طناب میشه و میپیچه دور گلو.بیماری
اختلال
مادرزادی
نمیتونه
دارو
تفاوت
پول
گفتار درمانی
اوتیسم!
زنجیرهی رشته شده از این کلمات اولین مرگم رو توی دوازده سالگی بهم هدیه داد. و کی میگه مرگ فقط یک بار اتفاق میفته؟ یا حتی تولد...
حالا بهتر میدونستم، بهتر میفهمیدم، حالا همه چی در عین روشنایی مرگبار تر شده بود.
حتی اگر به جای دکتر به یه فرشتهی نگهبان مراجعه کرده بودیم که پول ویزیت ازمون نگرفت و فقط سریع پیش خودش برای لیام پرونده تشکیل داد تا دفعات بعد هم اون رو پیشش ببرم.
اما محض رضای خدا، من ده سال تمام از دیدن خندهی برادرم و شنیدن صدای حرف زدنش محروم بودم!
خونههایی که برای کار میرفتم بیشتر شد، حقوق بیشتر، شنیدن صدای لیام نزدیکتر.
تا بعد از سه ماه بلاخره جمع شد اون پولی که باید.
قلدر تر شده بودم، جلوی بابا می ایستادم.
دیگه نمیخواستم پنهانی کاری کنم. وقتی دست لیام توی دستم بود و داشتیم میرفتیم از خونه بیرون جلومون رو گرفت"کجا سرتو انداختی پایین این آشغالم با خودت میبری؟ میخوای آبرومو ببری آره؟" دست لیامو فشردم، نمیخواستم بهش آسیب بزنم.
"به تو هیچ ربطی نداره، از سر راهمون برو کنار!"
دست لیام انگشتام رو میکشید، دست دیگهاش پایین لباسم رو جمع میکرد، اونقدر بهم چسبیده بود که لرزیدن تنش رو حس میکردم.
و شنیدن اون خندهی شرور و کریه خیلی مشمئز کننده بود از پدری که کوچکترین اهمیتی به اینکه پسرش حتی یک بار نخندیده نمیداد."خوبه، همین رو کم داشتم که تو هم برام زبون دربیاری. توی احمق، من روت حساب باز کرده بودم، قرار بود عصای دستم بشی نه اینکه خودت جلوم قد علم کنی. از چشمم افتادی زین، از همون موقع که طرف قاتل مادرت رو گرفتی از چشمم افتادی!"
حالا من بودم که میخندیدم، حتی اگر دردی که توی سینهام شعله میکشید قلبم رو آتیش میزد"و دقیقا چی باعث شده فکر کنی اهمیت میدم که توی چشمت باشم؟ باور کن خیلی خوشحالم که تو چشم مریض و عقل ناسالمی که یه بچهی بی گناه یک روزه رو قاتل خطاب میکنه جایی ندارم!"
پدر نا امید بود، پدر دلشکسته و تنها بود
اما نمیفهمید که لیام همه چیز منه
من برای حفاظت از همه چیزم هرکاری میکردم.
برای فقط یک بار دیدن خندهاش...
---___---___---___---___---___---___---
هااااای.
خیلی دیر آپ کردم و هیچ ایدهای ندارم چرا-خب، مشکل لیامم که مشخص شد...
و لازم میدونم یه سری توضیحات بدم؛
البته که فکر میکنم اکثرا راجب اوتیسم شنیده باشید اما برای کسایی که نمیدونن،
اوتیسم یه اختلال مادرزادی نورولوژیکه که توی سال های اولیهی تولد خودش رو نشون میده.
از مهم ترین نشونههاش هم اختلالات رفتاری مثل تکراری بودن بعضی حرفها و کارها، اختلالات گفتاری، ناتوانی توی ابراز احساسات، پرخاشگری و بیش فعالی و از این جور موارد هستن.
البته که بعضی از اونها مثل صحبت کردن با جلسات گفتار درمانی و یا پرخاشگری و بیش فعالی با دارو قابل درمان و کنترله.
و اینکه اختلال اوتیسم به معنای ناتوانی کامل نیست و فرد میتونه با مراقبت و رسیدگی درست یه زندگی نرمال داشته باشه و حتی گاها افرادی از این دست استعدادهای خاص و شگفت انگیزی دارن که شاید یه آدم که مبتلا به اوتیسم نباشه هم بهشون نرسه، مثلا چند سال پیش یه سریال ساخته شده بود که شخصیت اصلیش یک پزشک مبتلا به اوتیسم بود!
و خیلی موارد دیگه...این پارت کوتاه بود اما بعد از این سریع آپ میکنم.
♡︎fanks for reading♡︎
YOU ARE READING
heartlight
Random[completed] 'من نمیخوام این اعتیاد مرگبار رو ترک کنم... من نمیخوام خودم رو از گرداب عمیق اسرار تیرهام بالا بکشم؛ اما تو مخدر خماری و مسکن دردهام باش تو گرمای استخونهای یخ زدهام باش تو نور قلب تاریکم باش... '