part4

378 109 17
                                    


(بکهیون)
با احساس برخورد نور شدیدی به چشمام، آروم چشمام باز کردم و دستام جلوی صورتم گرفتم. نیم خیز شدم و هه شین رو صدا زدم؛ با دیدن فردی که اومد داخل اتاق چشمام گرد شد.

-تو اینجا چیکار میکنی چان؟

+ اینجا خونه منه بک

با گفتن این حرفش به اتاقی که توش بودم نگاه کردم... راست می‌گفت!
با سردرگمی به چان نگاه کردم.

-پس هه شین کجاست؟

با حرص گفت:
+ هه شین اینجا نیست

-پس من دیشب، دیشب...

یه تای ابروشو بالا داد.

+ خودت چی فکر میکنی؟

-منظورت چیه اگه هه شین نبوده پس..
دیگه ادامه ندادم باورم نمیشد. کسی که دیشب من از اونجا بیرون اورد، اون کار ها، خجالت اور بود.

سرم رو انداختم پایین و مطمئنن رنگ عوض کرده بودم که چانیول خندید و سرش رو تکون داد. با این گندی که من زده بودم و اونم از دعوای دیشب اصلا روی نگاه کردن به چشماش نداشتم. لعنت بهت، این میتونه بدترین اتفاق عمرم باشه.

من یه مرد بوسیده بودم و از خواسته بودم به قسمت خصوصی بدنم دست بزنه. صدای چان باعث شد دست از فحش دادن به خودم بردارم.

+بـــک بیا صبحانه بخور باید بریم شرکت

با به یاد اوردن شرکت سریع از تخت پایین اومدم. با شستن دست و صورتم از اتاق خارج شدم و وارد پذیرایی خونه چان شدم. خونه اش مجموعه از وسایل عادی بود با تفاوت اینکه اون وسایل به ظاهر ساده با سلیقه و دقت زیادی چیده شده بودن. معلوم بود دکوراسیون خونه کار یه شرکت دکوراسیون معروفه.

صدای چان اجازه آنالیز بیشتر رو بهم نداد و به سمت سالن غذا خوری که میز و صندلی ناهارخوری خیلی شیکی رو تو خودش جا داده بود رفتم. چان رو دیدم که با کت و شلوار و استایل خیلی شیک و پر غروری در صدر نشسته بود.

یه حس تنفر خاص بهش داشتم. حتی اگر من میخواستم اون نباید بهم دست میزد. از اینکه تظاهر به ندونستن میکنه و خودش به اون راه میزنه اصلا خوشم نمی اومد. اون حق نداشت بهم دست بزنه و لمسم کنه. یه مرد! هنوز اونقدر بی ابرو و ضعیف نشده بودم که این بخوام. سعی کردم دور ترین مکان ازش رو انتخاب کنم همین که خواستم بشینم به صندلیه طرف راستش اشاره کرد.

+ بیا اینجا بک

بی هیچ حرفی رفتم جایی که تعیین کرده بود نشستم. با هم بدون هیچ حرفی شروع به خوردن کردیم. شاید اون ادم از اول هم با همین قصد بهم نزدیک شده بود. با احساس سنگینی نگاهی سرم رو بالا گرفتم و با دیدن نگاه خیره چان  لقمه ای که توی دهنم بود رو به زور آب پایین دادم و دیگه دست از خوردن کشیدم.

BLOODY FOOTPRINTSOpowieści tętniące życiem. Odkryj je teraz