احساس دلپیچه وحشتناکی می کردم. ماشین حرکت می کرد و من می خواستم بالا بیارم. فقط نگاهم به بیرون دادم و به دستگیره بالای سرم چنگ زدم. همه چیز تموم می شد امیدوار بودم که اینطور باشه.
بالاخره چانیول روبروی پاساژ متوقف شد. ترافیک سنگینی تا پایین پارکینگ بود. با هربار ترمز و عقب و جلو شدنم دلپیچم شدت می گرفت کاش میشد زودتر ماشین پارک کنیم.
-حالت خوبه؟
+اره
انگار یه پرده نامرئی بینمون قرار گرفته احساس معذب بودن می کردم انگار نه انگار که تا چند روز پیش دست هاش می گرفتم و زیرش ناله می کردم. چشم هام محکم روی هم فشار و اب دهنم قورت دادم. بالاخره از سراشیبی پایین رفتیم و ماشین جا گرفت. تقریبا خودم به بیرون پرتاب کردم. پیشنهاد بیرون اومدن با چانیول اصلا خوب نبود. ادم های توی پارکینگ همگی خیره نگاهمون می کردند و این در حالی بود که ما با فاصله از هم راه می رفتیم و اینبار حتی دست های همدیگه رو هم نگرفته بودیم. کف دست هام عرق کرده بود. پشیمون بودم و دلم میخواست زودتر به خونه برگردیم.
-اغذیه طبقه بالاست.
نگاه گیج و گنگم رو بهش دادم و دنبالش رفتم.
-چرا عجیب رفتار میکنی چته؟
مریض نبودم شاید بخاطر این بود که کل امروز جز چایی چیزی نخورده بودم. معدم خالی بود و توی هم پیچ می خورد.
چانیول نزدیکم اومد و دستم رو گرفت. نمی خواستم دوباره مضحکه خاص و عام بشم پس دستم محکم عقب کشیدم و جلوتر رفتم.
+بیا حواسمون به خرید بدیم.
نگاهم ازش دزدیدم و با قدم های لرزونی سمت پله برقی رفتم. وارد مغازه شدم، زودتر از چانیول و بین ردیف تم های تولد گذر کردم. مردد بودم که کدوم رو انتخاب کنم و بدحالیم کمی بی حوصله و کم طلاقتم می کرد.
-بنفش و صورتی می تونه قشنگ بشه.
پیشنهادش بدون هیچ فکری پذیرفتم. بعد از اون منتظر موندیم تا بادکنک های هلیومی رو برامون پر کنن و همونجا سفارش کیک و دادیم و خانمی که حضور داشت گفت باید برای تحویلش به شیرینی فروشی که زیر مجموعشون بود بریم و ادرس داد.
حرف ها و کلماتش توی ذهنم معلق بودند. جلو رفتم تا کارت بانکیم رو بهش بدم اما نفهمیدم چطور همه چیز برام خاموش و بدنم کرخت شد.
***
(چانیول)
روی صندلی ماشین یک جا بند نمی شد و دائم تکون می خورد. نمی دونستم چش شده حتی وقتی رسیدیم هم گیج می زد. می دونستم که عمرا کمکم رو قبول نمی کنه پس بیخیال فقط دنبالش کردم و نظاره گر کار های عجیب و غریبش شدم. ته دلم نگران بود و می ترسید بلایی سرش بیاد. وقتی دست هاش گرفتم اونا سرد و یخ زده بودن.
ESTÁS LEYENDO
BLOODY FOOTPRINTS
Romance𝕮𝖔𝖚𝖕𝖑𝖊: ChanBaek, KaiBaek 𝕲𝖊𝖓𝖗𝖊: Drama, Romance, Smut, Harsh, Sad end «من قدم هات دنبال کردم چانیول، ولی چرا پاهام می سوزن؟» من، امید توی چشم هایتو دیدم. درونش زندگی کردم و به جودت ایمان داشتم. تو قرار بود زندگیم بسازی. یه زندگی رویایی ک...