دیر به هتل برگشت. خواب الود بیدار شدم و دیدم لباس هاش دونه دونه از تن میکنه.
-کجا بودی؟
همینطور که پیراهنش توی چمدون پرت میکرد گفت:
-رفتم بنگاه و بعدش هم یکراست رفتم پیش پدرم.
-پیش پدرت؟
حالا چز شلوار راحتی چیزی تن نداشت و بالا تنه اش مثل خودم برهنه بود. طرف دیگه تخت نشست.
-بهم زنگ زد و ازم خواست برم ببینمش
-چیزی نگفت؟
روی تخت دراز کشید و دستش روی ساعدش گذاشت. خسته بود و کمی بوی عرق میداد.
-گفت فردا باهاش برم تا اسمم دیگه توی تاریخچه خانواده پارک نباشه.
شوکه جلوی دهنم گرفتم و نگرون مثل مرغ پر کنده بال بال زدم.
-یعنی چی؟ چه بلایی سرت میاد
ساعدش برداشت و من توی چشم های درشت و تیله ای همسرم غرق شدم.
-قبول میکنی فامیل بیون برای من هم باشه؟
دو طرف صورتش گرفتم و لب هاش بوسه سبکی زدم.
-اره عزیزم اره تو بیون شو اصن جون من شو
گوشیم زنگ خورد و هر دو از جا پریدیم با دیدن اسم کای از جا پریدم تا اسکرین موبایل کوفتی رو یه موقع چانیول نبینه ولی گوشی از توی دست هام کشیده شد.
-این چیه؟
تماس رد داد و توی تخم چشم هام نگاه کرد.
-من همسر و شوهر توام و تو هنوز با اون حرومزاده در ارتباطی؟
شاید چانیول زیادی حساس شده بود. شاید فکر میکرد من رابطمون جدی نمیگیرم و مثل گذشته فکر میکنم مریضه. این ری اکشن های بیش از حد نمیتونست بی دلیل باشه.
-من فق...فقط
کشیده ای که از سمتش خوردم لب هام برای دومین بار در امروز بهم دوخت.
-خفه شو. با اون زن لاس میزدی و حالا هم کای؟ من توی زندگی کوفتیت چیم اقای بیون؟ بدبختی و بلا ها سر من بیاد و تو گیر عشق و حالت باشی؟
البته درک می کردم که اون تحت فشاره. قضیه پدر و مادرش چندان هم مسئله ساده ای نبود که همینطور بشه ازش گذر کرد.
ولی فکر نمیکرد اینطور بخواد خشمش بروز بده. شلوارش پایین کشید و من بی شرمانه عضوش میدیدم.
سمتم اومد و به موهام چنگ زد.
-میخوای چیکار کنی؟!
فکم گرفت و سرم بالا اورد. من هنوز روی تخت نشسته بودم و اون روبروم کاملا برهنه ایستاده بود.
-میخوام جدیت رابطه ای که داخلشیم بهت نشون بدم!
اخیرا چانیول خیلی تمایل به تنبیه کردنم داشت و شاید این هم از عشقی بود که ازش دم میزد.
ESTÁS LEYENDO
BLOODY FOOTPRINTS
Romance𝕮𝖔𝖚𝖕𝖑𝖊: ChanBaek, KaiBaek 𝕲𝖊𝖓𝖗𝖊: Drama, Romance, Smut, Harsh, Sad end «من قدم هات دنبال کردم چانیول، ولی چرا پاهام می سوزن؟» من، امید توی چشم هایتو دیدم. درونش زندگی کردم و به جودت ایمان داشتم. تو قرار بود زندگیم بسازی. یه زندگی رویایی ک...