PART 21

232 66 7
                                    

دیر به هتل برگشت. خواب الود بیدار شدم و دیدم لباس هاش دونه دونه از تن میکنه.

-کجا بودی؟

همینطور که پیراهنش توی چمدون پرت میکرد گفت:

-رفتم بنگاه و بعدش هم یکراست رفتم پیش پدرم.

-پیش پدرت؟

حالا چز شلوار راحتی چیزی تن نداشت و بالا تنه اش مثل خودم برهنه بود. طرف دیگه تخت نشست.

-بهم زنگ زد و ازم خواست برم ببینمش

-چیزی نگفت؟

روی تخت دراز کشید و دستش روی ساعدش گذاشت. خسته بود و کمی بوی عرق میداد.

-گفت فردا باهاش برم تا اسمم دیگه توی تاریخچه خانواده پارک نباشه.

شوکه جلوی دهنم گرفتم و نگرون مثل مرغ پر کنده بال بال زدم.

-یعنی چی؟ چه بلایی سرت میاد

ساعدش برداشت و من توی چشم های درشت و تیله ای همسرم غرق شدم.

-قبول میکنی فامیل بیون برای من هم باشه؟

دو طرف صورتش گرفتم و لب هاش بوسه سبکی زدم.

-اره عزیزم اره تو بیون شو اصن جون من شو

گوشیم زنگ خورد و هر دو از جا پریدیم با دیدن اسم کای از جا پریدم تا اسکرین موبایل کوفتی رو یه موقع چانیول نبینه ولی گوشی از توی دست هام کشیده شد.

-این چیه؟

تماس رد داد و توی تخم چشم هام نگاه کرد.

-من همسر و شوهر توام و تو هنوز با اون حرومزاده در ارتباطی؟

شاید چانیول زیادی حساس شده بود. شاید فکر می­کرد من رابطمون جدی نمی­گیرم و مثل گذشته فکر میکنم مریضه. این ری اکشن های بیش از حد نمی­تونست بی دلیل باشه.

-من فق...فقط

کشیده ای که از سمتش خوردم لب هام برای دومین بار در امروز بهم دوخت.

-خفه شو. با اون زن لاس می­زدی و حالا هم کای؟ من توی زندگی کوفتیت چیم اقای بیون؟ بدبختی و بلا ها سر من بیاد و تو گیر عشق و حالت باشی؟

البته درک می کردم که اون تحت فشاره. قضیه پدر و مادرش چندان هم مسئله ساده ای نبود که همینطور بشه ازش گذر کرد.

ولی فکر نمی­کرد اینطور بخواد خشمش بروز بده. شلوارش پایین کشید و من بی شرمانه عضوش میدیدم.

سمتم اومد و به موهام چنگ زد.

-میخوای چیکار کنی؟!

فکم گرفت و سرم بالا اورد. من هنوز روی تخت نشسته بودم و اون روبروم کاملا برهنه ایستاده بود.

-میخوام جدیت رابطه ای که داخلشیم بهت نشون بدم!

اخیرا چانیول خیلی تمایل به تنبیه کردنم داشت و شاید این هم از عشقی بود که ازش دم می­زد.

BLOODY FOOTPRINTSDonde viven las historias. Descúbrelo ahora