جین
دم در ایستاده بود.موهاش که حالا به رنگ مشکی دراومده بود،دور شونه هاش ریخته بود و لباس چهارخونه ی رنگارنگی تنش بود که همه ی اینها زیبایی و معصومیتش رو دوبرابر میکرد.تهیونگ و جانگکوک بهش خیره بودند و صحبتی نمیکردند و متوجه معذب شدنش شدم..به سمتش رفتم و با لبخندی گفتم:
_سلام جویی...خوش اومدی.بچه ها همین الان رفتند..بیا جلو
دستش رو گرفتم و بغل تخت تهیونگ،ایستادم.لبخندی زد و رو به تهیونگ گفت:
×سلام آقای کیم.من جوییم،همسایه ی جانگکوک...درمورد تصادفتون ازش شنیدم.امیدوارم الان بهتر باشید.
تهیونگ دستی که سمتش دراز شده بود رو با تردید گرفت و آروم گفت:
+سلام...ممنون.خیلی بهترم.
جانگکوک دستش رو به سمت جویی دراز کرد و با این کار،ازش خاست که کنارش بره و جوییم هم مطابق چیزی که خاسته بود تخت رو دور زد و کنار جانگکوک ایستاد.با تعجب به اون دوتا نگاه میکردم و متوجه نگاه های تعجب زده ی تهیونگ هم بودم که جانگکوک در حالیکه دست جویی رو توی دستش گرفت بلاخره به حرف اومد:
*جین...امممم من از جویی خواستم امروز بیاد اینجا.
_خوب کاری کردی،منم دلم براش تنگ شده بود.
با لبخندی به جویی نگاه کردم و گفتم که جمع شدن و معذب تر شدنش باعث تعجب بیشترم شد...جانگکوک ادامه داد:
* خب برای عیادت تهیونگ بود ولی دلیل دیگه ایم داشت...خب میدونی...من میخام ازت اجازه بگیرم.
منتظر بهش خیره بودم و وقتی دیدم درگیر گفتن یا نگفتن حرفش شده،در حالیکه بالش تهیونگ رو درست میکردم تا راحت تر بشینه گفتم:
_کوکی اجازه ی چیو میخوای بگیری؟میدونی الا تو یه پسر بزرگی و برای کارایی که میکنی نیاز به اجازه ی کسی نداری.
صاف ایستادم و به چشمهاش نگاه کردم و گفتم:
_ولی بازم اگه راحت نیستی و میخای میتونیم بریم بیرون صحبت کنیم.
*نه...نه...جین همینجا میگم فقط یکم سخته گفتنش...خب...من فهمیدم حرف تو درست بود...قبلنم بهت گفتم...خب جویی دیروز به من ابراز علاقه کرد و منم ازش خوشم میاد...فقط نمیخوام تو ازم...میدونی...ناراحت باشی.
در حالیکه سرش پایین بود این حرفها رو میزد..با تعجب به جویی نگاه کردم که اون هم سرش پایین بود و ملحفه ی روی تهیونگ خیره شده بود...
تهیونگ تا این لحظه ساکت فقط نگاهش بین ما سه نفر میچرخید از بین دندون هاش غرید:+جانگکوک...حواست هست داری...
اجازه ندادم حرفش تموم شه و دو دستم رو محکم روی تخت تهیونگ کوبیدم جوری که هر سه از جا پریدن و بهم خیره شدند...به چشمهای جانگکوک نگاه کردم و با عصبانیتی ساختگی گفتم:
![](https://img.wattpad.com/cover/281508151-288-k997267.jpg)
YOU ARE READING
Can you hear me?
Hayran KurguComplated✅ شاید درکش برات سخت باشه،اما من برای اینکه مجبور به انتخاب نشم،از خودم گذشتم. کاپل اصلی:؟؟؟؟ کاپل فرعی:یونمین