نگاهش روی مردی که روبه پنجره وایساده ، قفل شده بود و منتظر عکس العملش بود...
ابرویی بالا انداخت و گفت: تو...پسر چرخید و لبخند شیرینی تحویلش داد . اون لبخند ، گرم ترین لبخندی بود که این اواخر میدید و خب اون تنها خانوادش بود... مینهو!
-مینهوووو!!!!؟گل از گلش شکفت و با سرعت سمتش دویید .
دستاشو باز کرد و خواهر کوچولوشو محکم بغل کرد.
~عاااا سویونا این چه حالیه؟ این قدر دلت تنگ شده بود؟
ازبغلش بیرون اومد و محکم به بازوش کوبید.
~عااااای!!!!!-میدونی چقدر حالم بد شد دیروز نیوووومدی؟! میدونی به جای ۱ ماه ؛ ۱ ماهو ۱ هفته نبوووودی؟ میدونی چقدر بدبختی کشششششششششیددددددم؟؟؟؟؟
به حرص خوردنش خندید و بغلش کرد. دستی روی موهاش کشید و گفت: معذرت میخوام سویونا ! میدونی که شرکت به یه اسپانسر دائمی نیاز داشت ، تمام مدت داشتم برای شرکت تلاش میکردم
دستشو دور کمرش حلقه کرد و گفت: تو که میخواستی ۴ روز دیگه بیای ، چی شد امروز اومدی؟
~راستش... تهیونگ وقتی فهمید بلیت پیدا نمیشه ؛ هواپیمای شرکتمونم مشکل فنی براش پیش اومده ، هواپیمای خودشو برامون فرستاد ، بخاطر اون تونستم امروز برسم!
اسم تهیونگ باعث شد چشماش با شدت باز شه و از بغل مینهو بیرون بیاد: چی؟~بیخیال ! تعریف کن ببینم چطور گذشت؟
خودشو روی کاناپه انداخت و برای غر زدن آماده شد ، تا خواست دهن باز کنه لبخند مینهو متوقفش کرد: انگار به تو خیلی خوش گذشته مینهو شی میشه اول خودت تعریف کنی؟لبخندش غلیظ تر شد و متقابلا روی کاناپه نشست: راستش اونجا با یه دختر آشنا شدم
با این جمله هیکلشو جمع کرد و صاف نشست: جدددی؟خب!!!
~خب... که ...لبخند شیطانی زد و گفت: دوس شدین اره؟
با ضربه های اروم به بازوش شروع کرد به بلند حرف زدن: داداشمممم عاشششششششق ششششده!~عاااا آرووووم!
-میشه دعوتشششششش کنی؟ لطفا لطفاااااا
~فعلا نمیتونم چون جفتمون خیلی سرکار سرمون شلوغه . بعدا دعوتش میکنمذوق از صورتش پرید و چهره ی اخمالویی رو صورتش نشست: باشه هوففف
مینهو بدون مکث سمت یخچال رفت و جعبه ی بزرگی بیرون آورد. فقط دیدن جعبه کافی بود تا بفهمه داخلش یه کیک بزرگه!لبخندی زد و گفت: میبخشمت
خندید و جواب داد: موفق شدم!
-مثل همیشه!شمعارو روی کیک چید و با فندک روشنشون کرد: خب ! آرزو کن
روی جزیره ی آشپزخونه نشست و به کیک خیره شد ، یعنی میتونست به جز آرزوی دیشبش یه آرزوی دیگه هم بکنه؟
مینهو با کیوتی نگاهش به قطره های شمعی بود که از بدنه ی شمع روی کیک میریخت.

YOU ARE READING
SnowFlower
Fanfiction-آجوشى متاسفم اما قراره يه ماه تحملم كنى! ژانر: • رمنس • درام Boyxgirl