2

705 70 52
                                    

از كنار مغازه عبور ميكرد و نگاه سرسرى به ويترين مغازه ها مينداخت ، پاساژ برعكس هميشه خلوت بود و تعداد كمى از مغازه ها باز بودن . خيلى وقت بود حضورى خريد نكرده بود و بخاطر همين پاساژ خيلى متفاوت بنظر ميرسيد و حسابى بازسازى شده بود.

دعا ميكرد كه مغازه ى مورد علاقش باز باشه و اين همه راه الكى نيومده باشه . طبقه ى بالا رفت و با ديدن مغازه لبخند شيطانى زد و كوله رو سفت گرفت و سمت مغازه دوييد .

مغازه نسبتا بزرگى بود و هميشه بهترين اجناس رو داشت . بوى لوازم آرايش نو حس خوبى بهش ميداد ؛ جلو رفت و به ماسكاى صورت نگاهى انداخت .
-عووو تنوعش زياد شده!
ماسك آلوورا رو برداشت و پشتشو شروع به خوندن كرد
-درخشان كننده ؟
~اين عاليههه! واى چه ناز شدى!
-خارجيه؟
~وووواى اينو ببيننننن!

هول دادنا و صداى تو مخ دخترايى كه پشتش با ناز صحبت ميكردن روانشو هدف گرفته بود . نگاه سنگينى به جفتشون كرد و به رژ مسخره اى كه زده بود ناخداگاه پوزخند زد

صداى پوزخندش نگاهشو از آينه به سمت دختر دبيرستانى كشوند كه به زور خندشو حفظ ميكرد . دره رژ رو گذاشت و جلوش وايساد : به چى ميخندى؟

اينقدر رژش مسخره بود كه جلوى همه خندش گرفت . نگاه تمام مشتريا به سمت جفتشون بود تا اينكه با عصبانيت داد زد: به چى ميخخخخخندى؟

اشكاشو كه از خنده روى گونه هاش ريخته بود با پشت دستش پاك كرد و گفت: صداتو بيار پايين زنيكه با اون رژت!
چهره ى جدى به خودش گرفتو ادامه داد: مثل آدم وايسا !
رژو دست دوستش دادو صورتشو بهش نزديك كرد: واينستم چى ميشه؟

از عصبانيتش پوزخند زدو گفت: آجوما اخم كنى وسط ابروت چروك ميشهههه
+آجوماااااا؟؟؟؟؟
-با توجه به چروكات فك نكنم اُونی باشى (اونی به خواهر بزرگ ميگن كه شامل تنى و ناتنى ميشه و تفاوت سنى كمى هم داره)

+چىىىىىىىى؟
از صورتش معلوم بود داشت آتيش ميگرفت ، دستشو بالا آورد تا موهاشو بگيره ، اما قبل از اون مچ دستشو گرفتو پيچوند كه صداى نالش بلند شد
+عااااااااى !!!

پاشو زير پاش انداخت و با باسن روى زمين افتاد . همه دورشون جمع شده بودن و پچ پچ ميكردن حتى جرات نداشتن از هم جداشون كنن!
~يكى نگهبانو خبر كنهههههه
دوستش جلو اومد تا دفاع كنه اما بى فايده بود ، مثل رفيقش زير پايى خورد و روى دوستش افتاد

-حالا ديدى چى ميشه؟
محكم يه لگد به باسنش زد و خم شد وگفت: عا...يه چى بگم؟ رژت اصلا بهت نمياد!
به وضعش پوزخند زد و پول ماسك رو روى ميز فروشنده گذاشت . سمت در مغازه رفت و توى مسير به شونه ى همه كوبيد و از اونجا خارج شد.

SnowFlowerTempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang