16

568 48 53
                                    

مینهو: تو...
-موقعی که شبا تلفن حرف میزنی باید بدونی اتاق بغلیت کیه مینهو شی!

~ مین سویون ! به نفعته فعلا حرفی نزنی
- یاااا مین مینهو ، پس به نفعته دیگه بهم گیر ندی ، خب؟

~ هوم !
بالاخره لبخند شیطانی زد و کف دستشو روی قلبش گذاشت: پس رازتو همینجا خاک میکنم برادر عزیزم

بخاطر چاپلوسیش پوزخند زد و گفت: راستی چرا میخواستی کمکت کنم؟
- بلد نیستم با پاشنه بلند راه برم....

.........
~ عممممرا
سونگهون نگاهشو به منیجر داد و گفت: میخوام برای کارام بفرستمش بیرون همین

منیجر نگاه مشکوکی به سویون کرد و جواب داد: چرا اون روزی بهتون گفتم فن میتینگ داریم دهنتو باز نکرررررردی!!!!!!

- اما گفتی به کسی مرخصی نمیدددددین!
~ خب پس این قضیه چیه؟ برای کدوم کاره سونگهون داری میری؟

رسما داشتن لو میرفتن! سونگهون از روی صندلی بلند شد و کنار سویون وایساد و گفت: وسایلام کمه ، میخوام برای بعد مراسم یه چیزایی برام بخره

منیجر: خب به مسئول تدارکات بگو !

دستی تو موهاش کشید و با نگاه کلافه به سونگهون خیره شد.
میتونست از نگاه سویون متوجه فحشاش بشه که گفت: باشه نمیفرستمش

-چچچچی؟
منیجر: خوبه ، راستی! تا ۱۵ دقیقه دیگه سوار ون شو

~باشه
بعد از رفتن منیجر لبخندش محو شد و گفت: دیدی که ! نمیذاره

-یااااا ما باهم قرار گذاشته بودیممم ، من باید به اون مهمونی برسمممم

~ اون دست راست صاحب کمپانیه ، نمیتونم رو حرفش حرف بزنم
- مثلا خواهر زاده صاحب اینجایی ولی اندازه اون کاغذی که تو دستته حرفت بُرش ندارهههههه

~ هووووی مین سویون ، باید بریم دیگه آماده شو
.................
اولین باری بود که فن میتینگ میدید ، خیلی عجیب بود که این همه دختر فقط توی چند روز طرفدار اون پسره یخی شده بودن!
هم داخل و هم بیرون سالن کلی دختر جمع شده بود !

برای میکاپ آخر ، صورت سونگهونو چک کرد و با حالت قهر گفت: مشکلی نداره

~ برام قهوه بیار سویون
با حرص اداشو دراورد: بیرام قیهوه بیار سییون ، دستو پات دوبرابر منه ، خودت برو بیار
~ یاااا کار آموز ، پشیمونم نکن
- از چی دقیقا؟

حرفشو خورد ولی گفت: هیچی برام بالم لب بیار ، لبم ترک خورده
چشماشو تو حدقه چرخوند و بالم لب رو محکم روی میز گذاشت.

SnowFlowerOnde histórias criam vida. Descubra agora