🎭 Chapter: 27 🎭

779 190 129
                                    

________________________________

ȶɦɛ օȶɦɛʀ ֆɨɖɛ օʄ ȶɦɛ ƈօɨռ

با اینکه اول روز بود و اولین بیمار، اما نمی تونست دو دقیقه روی صندلی بند بشه، و یک ریز تکون میخورد.
سوزش و درد کتک های دیشب وحشتناک آزاردهنده بود.
نمیشد تحمل کرد.
حتی بیمارش متوجه ی بی تابی هاش شد.
- چیزی شده جناب دکتر؟ حالتون خوبه!

از پشت ماسک چند فحش به سهون داد و در جواب بیمار گفت چیزی نیست.
به زحمت کارش رو تموم کرد، ولی همین که بیمار پاش رو بیرون گذاشت، رفت گوشه ی اتاق ایستاد و سرش رو آروم به دیوار کوبید.
واقعا با این وضعیت ممکن نبود تا شب دوام بیاره.. در حال آه و ناله کردن بود که در رو زدن.. زود رفت پشت میزش نشست.
خانم یانگ با یک نوشیدنی خنک داخل شد.. با تعجب به صورت سرخ شده ی کای نگاه کرد.

- چیزی شده آقای دکتر؟
یک نفس عمیق کشید..
+ چطور مگه؟
- آخه گونه هاتون کمی ملتهب به نظر میاد، فکر کردم تب دارید.

شونه بالا انداخت و لیوان رو به دست گرفت. باید وانمود میکرد چیزی نیست.. اما با اولین تکون درد دوباره برگشت و اخم هاش درهم شد.

+ میگم راستی سرهنگ پارک چی شد؟؟ خبری ازش نیست!
- والا چی بگم.. دکتر پارک که چیزی از پسر عموش نمیگه..
خدا میدونه قضیه چیه.

کمی شونه ش رو ماساژ داد، دردش جای دیگه ای بود ولی اونجا رو که نمیشد دست زد، اونم تو مطب!

- راستی یه آقایی وقت قبلی ندارن ولی میگن از فامیلاتون هستن و میخوان ببیننتون.

ابرویی بالا داد.
+ فامیل؟
فامیلم کجا بود من؟؟
اسمش چیه!
- نگفت، ولی به نظر میرسه آدم حسابیه.
+ اگه آدم حسابیه عمرا از فامیلای من باشه.

خانم یانگ خندید و خواست بره بیرون که دوباره صداش زد.
+ بگو بیاد تو.
- باشه.

اینقدر مشغول پرونده و عکس های بیمار بعدی بود که ورود سهون رو حس نکرد.
اومد روبروش روی صندلی نشست.
_ پس فامیل نداری؟
اونم از نوع حسابیش؟!

سرش رو بالا آورد و چند لحظه به سهون نگاه کرد.
حتی پلک نمیزد‌.
_ چیه بیبی؟ انتظار نداشتی ددی بیاد مزاحم کارت بشه!؟

بالاخره به خودش اومد و از روی صندلی بلند شد و میز رو دور زد و کنارش ایستاد.
+ خُب شما که فامیل نیستی، شما شریک زندگی و پارتنر و تمام وجود و ددیمی عزیزم.
_ باشه آرومم کن با این حرفا، منم ادعا میکنم که توی جیرجیرک رو نمی شناسم.
+ عه سهون! چی گفتم مگه؟
اصلا من قهرم. امروز واسم حتی یه نشستن ساده هم شکنجه بود.

مچ دستش رو گرفت و کشید.. مجبورش کرد روی پاش بشینه.
_ خُب تقصیر صندلیاست.. ددی بیچاره چیکارست!
اگه همیشه جای مخصوص خودت بشینی اذیت نمیشی.

ȶɦɛ օȶɦɛʀ ֆɨɖɛ օʄ ȶɦɛ ƈօɨռ🎭Where stories live. Discover now