تهیونگ از نزدیکی زیاد پسر کمی سرخ شده بود؛ پس انگشت اشارهاش رو، روی پیشونی پسر گذاشت و به طرف عقب هلش داد، گفت:
_ اینجا رو با کجا اشتباه گرفتی؟ سوییتی؟ پس اگه اینطوریه تو هم فقط یه بانی دردسر ساز هستی!بعد از گفتن این حرف تهیونگ متوجه شد، که لقب خرگوشکش رو به پسر روبهروش داده و حالا انگاری کار از کار گذشته بود.
ولی این حرف اصلا روی جونگ کوک کارساز نبود؛ چون هیبرید خرگوش فقط کمی گوشهای درازش رو تکون داد و با اشتیاق کمر باریک ببر کوچولوش رو گرفت.
_ اوه سوییتی با این کارت فقط بیشتر باعث میشی که بهت نزدیک بشم.
تهیونگ به ساعتش نگاه کرد، همین الان هم دیرش شده بود.
لبخند ناباوری زد و دوباره با انگشت اشارهاش به پبشونی پسر زد و اون رو به عقب روند._ فاصلهات رو حفظ کن و در ضمن اینقدر من رو سوییتی صدا نکن بانی دردسر ساز، من باید برم.
خودش رو از حصار دستهای پسر کوچکتر رها کرد و به سمت کلاسش پیش رفت.
جونگکوک با دیدن اینکه پسر قراره بره و نمیدونست که چه وقت دیگهای قراره اون تایگر کوچولو رو ببینه، بدون هیچ فکر اضافهای بوسه کوتاهی به لبهای سرخ هیبرید ببر زد.
با این کار هیبرید خرگوش، تهیونگ با بُهتزدگی ایستاد.
_ میدونی اول قرار بود لپت رو ببوسم ولی مقاومتم برای لبهای سرخت خیلی کمه.
تهیونگ وقت این رو نداشت تا به لحن خجالتی و تقریباً بامزه پسرک گوش بده، فقط با بُهت به خودش گفت:
بوسهب اولم به همین راحتی رفت؟هیبرید ببر با فهمیدن کامل ماجرا دمش رو تهاجمی تکون داد و دندون.های نیش پنهان شدهاش رو نشون داد.
اون پسر واقعاق عصبانیاش کرده بود.
کیفش رو روی زمین انداخت و به سمت هیبرید خرگوش رفت
خرگوش خجالتی با این کار تهیونگ قدمی به عقب برداشت.
میتونست قسم بخوره که تا حالا تو عمرش از کسی تا این حد نترسیده!گوشهای حساسِ خرگوشیش توسط یه ببر عصبانی تسخیر شده بودند.
_ جئون جونگکوک پسره ی پر دردسر، میدونی چیکار کردی اون اولین بوسم بود و تو ازم گرفتی حالا منم میخوام یه چیزی رو ازت بگیرم، گوشهات چطورن؟
هیونگی که جونگکوک میشناخت اینقدر خشن نبود.
با فشار بیشتر دستهای پسر جونگکوک آخ بلندی گفت._ آخ... آخ هیونگی ولم... کن.
تهیونگ تازه متوجه شد؛ که تنبیهاش زیادیه و گوشهای خرگوشکش رو رها کرد و بعد با دلسوزی گفت:
_ خیلی درد میکنه؟ متاسفم، ولی کار خوبی نکردی تو ازم اولین بوسم رو دزدیدی.اون پسر واقعاً دو شخصیتی بود...
تا همین چند دقیقه پیش داشت گوشهای خرگوشیش رو میکشید و حالا معذرتخواهی میکرد؟جونگکوک گوشهاش رو کمی ماساژ داد و گفت:
_ این فقط یه نوکزدن حساب میشد، موقعی که چیزهای بیشتری ازت دزدیدم، میخوای چیکار بکنی؟تهیونگ لبخند محوی زد و گفت:
_ اعتماد بنفست رو دوست دارم؛ ولی الان واقعاً باید برم.برای بار آخر نگاهی به هیبرید خرگوش انداخت...
اون نگاه بیاندازه آشنا به نظر میرسید شاید سالها پیش همچین نگاهی رو دیده بود.تهیونگ وقتی به کلاسش رسید نفسی از سر آسودگی کشید اونقدرها هم دیر نکرده بود.
.......
امروز برای تهیونگ هم کسلکننده و هم هیجانانگیز بود.
بههرحال تدرس کار جالبی بود؛ ولی چیزی نبود که تهیونگ بخواد برای همیشه انجامش بده شاید فقط شش ماه فریتیل میموند و بعد به بلژیک میرفت._ آقای کیم؟
تهیونگ با صدای آیاتو به خودش اومد.
اون مرد مثل همیشه کیمونو ژاپنیای پوشیده بود._ سلام جناب رئیس، چی شده؟
تهیونگ با لحن سوالی از آیاتو پرسید و منتظر جوابش شد اون انسان واقعاً براش عجیب بود.
_ باید در مورد فستیوال بهاره باهم حرف بزنیم.
تهیونگ که منتظر ایستاده بود و گفت:
_ منظورتون همون فستیوال بزرگی که هر سال فریتیل برای عموم مردم برگزار میکنه، هست؟آیاتو دستش رو بالا اورد و گفت:
_ زدی تو خال ولی بههرحال موضوع یه چیز دیگهست میدونی که هر ده تا نخبه انجمن مخصوص به خودشون رو دارن پس قرار ما ده تا غرفهی بزرگ داشته باشیم که هر کدوم موضوع مشخصی برای ارائه دارن.تهیونگ لبخندی زد و تکونی به دم راهراهاش داد ..
این قرار بود خیلی باحال باشه!_ خب مشکل چیه؟
آیاتو با تردید نگاهش رو چرخوند و گفت:
_ مشکل اینجاست که همه انجمن خودشون رو دارن جز جئون جونگکوک... موقعی که هر ده نخبه انتخاب میشن هر کسی انجمن خودش رو تشکیل میده؛ ولی الان دو ساله که گذشته و جئون جونگکوک هنوز انجمنش رو تشکیل نداده پس...اوه، نهنه...
تهیونگ مطمئن بود که اون مرد میخواد چهچیزی رو بهش بگه._ کیم تهیونگ وظیفه تو این هست که جئون جونگکوک رو متقاعد کنی تا یه انجمن بسازه و سرپرستش از این به بعد تو هستی.
با شکلگرفتن تصویر خرگوش سیاه رنگی توی سرش زمزمه کرد:
این قراره سخت باشه...جئون جونگکوک کسی که اولین بوساش رو دزدیده بود!
YOU ARE READING
sweet tart🍧(kookv)
Fanfictionیه روزی اون موقع هایی که هیونگی نبود به آسمون پنبه ای نگاه کردم و با خودم گفتم زندگی قراره چطوری پیش بره ؟و الان..." نگاهی به سوییتی زیباش انداخت و ادامه داد: میدونی حداقل مطمئنم که همراه خوبی رو کنارم دارم..." از طرف یه خرگوش بازیگوش! ..... کیم تهی...