italy

2.7K 638 47
                                    


_ موضوع فستیوال امسالِ فری‌تیل کشورهای بین‌المللی هست و با قرعه‌کشی که انجام‌ شد، غرفه‌ی ایتالیا به شما افتاد... آه مجبورم این‌قدر توضیح بدم؟

هیبرید گربه جمله‌اش رو با لحنِ زاری کامل کرد و با گفتن میوی آرومی بطری اب رو از روی میز برداشت.

اون امروز باید به ده تا انجمن سر می‌زد و تمام کلمات تکراری رو مثل یه ربات به همه توضیح می‌داد.

به چند جفت چشم ثابتی که بهش خیره بودند نگاهی انداخت و ادامه داد:
_ خب، دقیقاً چه برنامه‌ای دارین؟

با شنیدن این حرف تمام افراد به جئون جونگ‌کوک نگاه کردند و اون با تکون‌دادن دستش گفت:
_ من هیچی نمی‌دونم اولین بارمه که انجمن تشکیل می‌دم، پس سوییتی توضیح بده.

و اون بانی دردسرساز به همین راحتی تمام مسئولیت رو روی دوش تهیونگ انداخت.
هیبرید ببر مثل همیشه دمش رو دور خودش پیچید و لبخند کوچیکی زد و گفت:
_ بهتر نیست اول محل فستیوال رو ببینیم تا دقیقاً بدونیم باید چیکار انجام بدیم.

از اونجایی که امروز‌ مختص به برنامه‌ریزی فستیوال بهاره بود؛ همشون بیکار بودن، پس به سرعت موافقت خودشون رو اعلام کردند.

........

موقعی که تهیونگ به مکان مورد نظر رسید از تعجب دمش رو محکم به هیبرید خرگوش کنارش که لحظه‌ای ازش دور نمی شد، زد و این کارش مساوی با آخ نسبتاً بلند خرگوشک بود.

اون مکان بیشتر از اینکه شبیه فستیوال باشه شبیه یه دهکده یا شاید یه شهر کوچیک بود؟
پس بدون هیچ کنترلی گفت:
_ دقیقاً بودجه‌ی اینجا رو چه کسی تأمین می‌کنه؟ خیلی خر پوله!

جونگ‌کوک که حالا دردش بهتر شده بود بند کفشش رو بست و در همین حین گفت:
_ بابای منه.
بعد هم بدون هیچ توجه اضافه‌ای به سمت خیابون بالایی جایی که مکان غرفه‌شون بود، حرکت کرد.

و این تهیونگ بود که بلند از روی تعجب می‌گفت:
_ چی؟
یونگی که چوکر سیاه رنگش رو محکم‌تر دور گردنش می‌بند، گفت:
_ درست شنیدی، آه یکم‌ بهش حسودیم می‌شه.
یونگی دست هیبرید موش رو محکم‌تر گرفت که باعث خنده زیبای سوکی شد.

وسط راه هیونگش به آرومی دستش رو کشید و جوری که بقیه حرف‌های اون دو رو نفهمن، گفت:
_ قرص‌هات رو مصرف می‌کنی؟ می‌دونی که داریم به اواسط بهار می‌رسیم، باید حواست جمع باشه.

تهیونگ آهی کشید باید به این موضوع هم فکر می‌کرد پس به آرومی گفت:
_ باشه قرار نیست مشکلی پیش بیاد.

هیبرید سنجاب خوبه‌ای گفت و دوباره به سمت جونی رفت.

دیزاین غرفه‌ها به‌طور غیر منتظره‌ای کامل شده بودند و با توجه به این خبر تمام غرفه‌های بین‌المللی تم مخصوص به کشور خودشون رو داشتند، کاملاً تکمیل شده بودند.

مسلماً کشورهایی که بیشترین قدمت آشپزی رو داشتند، رتبه‌ی بالاتری هم برای اصلی‌بودن داشتند و ده انجمن برتر مسئولیت‌شون رو به عهده می‌گرفتند و بقیه گروه‌ها زیر مجموعه کوچیکی از اون‌ها رو تشکیل می‌دادند.

اگه تهیونگ‌ می‌خواست کشوری رو برای شیرینی‌پزی انتخاب کنه، مسلماً مصر انتخاب اولش بود؛ چرا که اولین شیرینی‌پزهای دنیا مصریان باستان بودند؛ پس این ماجرا اون رو خیلی هیجان‌زده می‌کرد.

وقتی به غرفه‌ی دیزاین شده ایتالیا رسیدند غرفه‌های کوچک تبدیل به رستوران‌های مجلل شده بودند، آیاتو انگار خبر داشت که امسال جئون جونگ‌کوک قراره شرکت کنه؟

تهیونگ در مقابل رستوران ایستاد و قبل از ورود شروع به توضیح‌دادن، کرد:
_ خیلی‌خب از اونجایی که تعدادمون کمتر از حد معموله هر کسی باید با سر رشته اصلی آشپزی‌اش بهمون کمک کنه.
مین یونگی به غذاهای دریایی برسه و در مورد جانگ هوسوک شنیدم که غذاهای خیابونی خوبی رو بلدی درست کنی پس اون قسمت رو به تو می‌سپرم. فندوقم بهتره قسمت پیش‌غذاها رو برعهده بگیری و آپا فقط به مشتری‌ها برس.

قرار نبود زیاد به هیونگش و جونی سخت بگیره مخصوصاً که مراسم ازدواج اون دو نفر خیلی نزدیک بود و نباید زیاد بهشون مسئولیت می‌داد تا همین الان هم خیلی بهشون لطف کرده بودند، دوباره ادامه داد:
_ هارو و دنیل می‌تونن قسمت نوشیدنی‌ها و اسموتی‌ها رو انجام بدین، من و استاد پارک هم مسئول شیرینی و دسرها هستیم.

تهیونگ با نگاه‌کردن به بانی دردسرسازی که انگار اصلاً براش این فستیوال مهم نبود، ادامه داد:
_ سرآشپز اصلی هم جئون جونگ‌کوک!
هیبرید دردسرساز با شنیدن این جمله سرش رو به سرعت بالا آورد و گفت:
_ من؟

_ تهیونگ لبخند حرصی زد و در مقابل گفت:
نکنه فکر کردی فقط باید انجمن تشکیل بدی؟ مسئولیت اصلی به پای خودته، سوییتی‌.

تهیونگ قسمت آخر جمله‌اش رو تمسخرآمیز بیان کرد و جونگ‌کوک با تکون‌دادن گوش‌های خرگوشیش گفت:
_ شاید و در ضمن سوییتی جمله منه‌، سوییتی!
تهیونگ فقط چشم‌هاش رو توی حدقه چرخوند.
اون پسر آخر به کشتنش می‌داد.

راستش جونگ‌کوک عاشق آشپزی بود؛ اصلاً به‌خاطر هیونگش وارد این کار شده بود؛ ولی توی یه کاری اصلا خوب نبود.
اون هم کار گروهی!‌
به‌طور غیر قابل باوری نمی‌تونست با بقیه کنار بیاد برای همین هم همیشه از این‌جور کارها دوری می‌کرد و حالا مسئولیتِ سنگینی مثل سرآشپز اصلی به عهده اون گذاشته بودند؟

آه...

_ هفته دیگه فستیوال شروع می‌شه؛ پس همتون باید خیلی سخت تلاش کنید‌!

جونگ‌کوک با شنیدن این حرف تازه به خودش اومد.
جین و نامجون که در حال صحبت با همدیگه بودند که ناگهان باهم اعلام کردند:
_ چه کسی می‌خواد خریدهای فستیوال رو انجام بده‌‌؟

این بهترین موقعیت برای هیبرید خرگوش بود تا به هیونگیش نزدیک‌تر بشه پس سریع پشت کمر تایگر کوچولوش رو گرفت و گفت:
_ من و سوییتی انجامش می‌دیم!
اگه یه درصد تهیونگ نسبت به پسرک احساس دلسوزی می‌کرد حالا دیگه همون حس رو هم نداشت.
اون کلی کار برای انجام‌دادن داشت و حالا یه کار دیگه هم در کمال بدبختی بهش اضاف شده بود.
و این نامجون بود که به‌طور کامل می‌تونست زمزمه نامزدش رو بشنوه که می‌گه:
_ اون قطعاً داماد آینده منه‌.

اما در مقابل تنها جمله‌ای که از سر هیبرید خرگوش می‌گذشت این بود:
هیونگی شاید وقتش رسیده که حقیقت رو بدونی.

sweet tart🍧(kookv)Where stories live. Discover now