نگاه نامطمئنی به پیام انداخت .. شک داشت که هنوز هم می تواند به جیانگ اعتماد کند یا نه ... هرلحظه بیشتر به خاطراتی که با جیانگ داشت فکر می کردآن همه خاطره .... حالا با یک حرکت معلوم شده بود نمایشی بیشتر نبودنند ولی هنوز ... جیانگ دوستش بود ، نبود ؟
به آدرسی که جیانگ برایش فرستاده بود رفت ... با رسیدن به یک کارخانه ی از کار افتاده لبخندی زد
با کمی فشار در فرسوده شده رو باز کرد و وارد کارخانه شد ... با دیدن جیانگ که وسط کارخانه ایستاده بود لبخندش بزرگ تر شد
+کارخانه رو یادته هنوز؟
-ییبو ... اگه من بهت خیانت کنم چیکار میکنی ؟
+کاری نمیکنم
چند قدم جلو تر رفت
+اخه تو دوستمی
بازهم جلو تر رفت وخودش رو به جیانگ رساند
-خیلی احمقی وانگ ییبو
ییبو با لبخند دستش رو روی شانه ی جیانگ گذاشت
+ولی اگر مدرک پیدا کرده باشم ، دستگیرت میکنم و اگه فرار کنی می کشمت بدون
لحظه ای فکر به اینکه تو دوستم بودی .. البته نمایشی-اوه هاهاهاها
صدای خنده ی جیانگ سکوت حاکم شده در کارخانه رو از بین میبرد با بالاتر رفتن صدای خنده اش ... خنده ی ییبو هم بیشتر شد
-تو چرا میخندی ؟؟
+عادت دارم به کسایی که نمی فهمند توی چه بدبختی ای گیر کردن بخندم ... عادته عادت
-منظورت چیه ؟؟
+هیچی رفیق عزیزم ... هیچی فقط جناب شیائو بزرگ باخت خیلی بد هم باخت
-چی
[[ فلش بک ]]
شیائو ژان به عمارتی که قبلا در آن زندگی میکرد نگاه عصبی ای انداخت ... باید همین امروز کارش رو انجام میداد
حالا یا میمرد یا زنده می ماند
وارد عمارت شد که با دیدن پدرش اخم ریزی کرد ... چقدر دوست داشت دست آن مرد رو بشکند
پاهایش رو بشکند و در اخر گردنش رو نه باید با دست و پای اسیب دیده تا اخر عمر به سختی زندگی میکرد این از همه بهتر بود
کمی انطرف تر برادرش ایستاده بود
برادری که بیشتر شبیه دشمن خونی بود تا برادر ....پدرش عصایش رو محکم روی زمین زد که حواس ژان رو به خودش جلب کند
+خب ؟ اینجا چیکار میکنی خائن ... فکر کردم درس گرفتی و مثل موش رفتی داخل دیوار
-درس گرفتم که الان اینجام
YOU ARE READING
BETA(bjyx)✔
Fanfiction●completed● ●پایان یافته ● ● + تو مگه انسان نیستی ؟ - نه ، من قلب ندارم + چرا ؟ - چون قلبم رو دادم به کسی + به کی - کسی که روحم رو آتش زد ● کاپل: ییژان ● تاپ : ییبو ● تعداد پارت : 20 ● پایان : هپی اند ●○کانال : windflowerfiction ○● ●top :...