+ پس شلیک کن
شیائو ژان به چشم های مرد نگاه کرد و با لبخند حرفش رو زد
- اگه خودت می خوای... باشه پس
بعد از حرف مرد صدای شلیک بود که داخل ماشین پیچید و خونی که از بدن سرازیر میشد .
***
وانگ ییبو مطمئن بود ماشینی که دنبالش بود داخل همین خیابان بوده ولی اینکه الان کجاست مشکلی بود که رو اعصابش رفته بود
جیلی کنار ییبو ایستاد
+ شاید مرده ، ولش کن
- خفه شو جیلی
+ مگه اون کسی نیست که مسبب از بین رفتن زندگیته پس چراااا زنده بودنش برات مهمه
- نمی دونم می فهمی نمی دونم ...
+ به نظرت کی بردش ؟
- اینم نمی دونم
+ فکر کنم کار جیانگه
- اون مثلا از کجا باید با خبر بشه ؟
- توچیزی گفتی ؟
+ ببین رفیق اون به کل زندگی شما دو نفر گند زده ... خب منم فکر کردم این بهترین کاره
- الان کجااااستتتت
+ اون خونه ی قدیمیش قرار شد بکشتش
- لعنت هم به تو هم اون
وانگ ییبو با سرعت سوار ماشین شد و بدون لحظه ای مکث ماشین رو روشن کرد ... خودش هم نمی دونست چه مرگشه فقط میدونست دوست نداره بلایی سر شیائو ژان بیاد ... احتمالا فقط به خاطر اینکه میخواد خودش بکشتش و با همین جمله سعی کرد احتمالات دیگر رو سرکوب کنه
با دیدن خونه ی قدیمی ... شروع به زنگ زدن به جیانگ کرد ...
+ الو ییبو ؟
- در رو باز کن
+ چرا ؟
- ببین گوش کن ما میتونم بعد از تموم شدن کارمون با پدر و برادرش خودشم بکشیم ... نکشتیش که ؟
صداش نگران بود ، آره ییبو نگران بود ... نگران از دست دادن و فاک اون اصلا نتوانسته بود احتمال اینکه از ژان خوشش امده رو سرکوب کنه ... پس ترجیح داد قبول کنه تا قبل اینکه مثل دفعه ی قبلی دیر بشه وبه این موضوع پی ببره
+ نه زندست و مغز منم خورده ، ییبوخیلی زر میزنه د اخه حرفی هم که میزنه چرت و پرته بیا تو ببین میتونی خفش کنی
YOU ARE READING
BETA(bjyx)✔
Fanfiction●completed● ●پایان یافته ● ● + تو مگه انسان نیستی ؟ - نه ، من قلب ندارم + چرا ؟ - چون قلبم رو دادم به کسی + به کی - کسی که روحم رو آتش زد ● کاپل: ییژان ● تاپ : ییبو ● تعداد پارت : 20 ● پایان : هپی اند ●○کانال : windflowerfiction ○● ●top :...