Charming- Pt10👑

680 152 64
                                    

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

[ اَبِل باربیل ]اهل فرانسه - طراح عطر برند معروف شَنِل

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.


[ اَبِل باربیل ]
اهل فرانسه - طراح عطر برند معروف شَنِل.
سن: ۳۶ سال.

[ پاریس - محله‌ی شانزلیزه - ساعت پنج بعد از ظهر ]

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.


[ پاریس - محله‌ی شانزلیزه - ساعت پنج بعد از ظهر ]

بوی پرتقال ماندراین در رایحه‌ی آبِ دریا حل شده بود و در گوشه به گوشه‌ی اتاق با برخورد به نفس های گرم شخصی، گُر میگرفت. تضاد عطر وانیل با بوی سیگار برگِ بنتلی چرچیل کاملا حساب نشدنی بود. پشت میز کار در حالی که با شکوه عجیبی که پرده‌ی غرورِ چشم‌های جنگلی رنگش بود، پا روی پا انداخته بود و به دودِ غلیظ سیگار برگی که با لذت از شکاف باز لب‌هاش سُر میخورد و چهره‌ی مردانه‌ی سردش رو کدر میکرد، بی اهمیت بود. اینبار موهای قهوه ای رنگی که از پشت بسته شده بود کمی نامرتب به نظر میرسید جوری که میشد چند تار لخت رو که از کش به بیرون سُر خورده و دور چهره‌ی صاحبشون رو گرفته بودن شکار کرد. نفس عمیقی کشید و در حالی که دودِ غلیظی اطرافش پراکنده بود، سیگار رو بین انگشت های استخوانی و باریکِ یک دست نگه داشت و با هنرِ نقاشی شده‌ی سبز رنگ چشم‌هاش به زنِ نسبتا جوانی که به اتاق وارد میشد، نگاه کرد.
- ابل، فیلم برداریِ تبلیغ رو چیکار میکنی بالاخره؟
پاتریشیا با لحنِ تندی که نشان از کلافه بودنش میداد بی مقدمه گفت و خودش رو روی صندلیِ چرمیِ کنار میز رها کرد.
- باید فکر کنم!
مرد با خونسردی جواب داد. بعد از پک عمیقی که به سیگار زد، اون رو خاموش کرد و دست هاش برای پیدا کردن آدامس نعنایی که طبق عادتِ بعد از هر سیگار میجوید به سمت کشویِ میز دراز شد. پاتریشیا اخم محوی بین ابروهاش نشوند و کفِ دستش رو روی میز گذاشت:
- هنری داره برای هفته مُد آماده میشه...بیا تبلیغ آلورهوم شنل رو تموم کنیم زودتر!
طعم نعنا در بند بند وجودش رخنه کرد. تاری از موهای قهوه ای رنگش رو که از کِش بیرون ریخته بود پشت گوش فرستاد و پوزخند محوی زد:
- من به هنری کاری ندارم...فعلا آلورهوم برام به اندازه‌ی کافی خوب نیست...این عطر خیلی تُندغه! شیرین و ملایم بودن بیش از حد رایحه عطر اذیتم میکنه!
و بعد آستین های بلوز مشکی رنگش رو تا آرنج بالا داد که این باعث نمایان شدن رگ های برجسته‌ای که پشت ساعت نقره‌ای رنگ و چند دستبندِ ریز پنهان شده بودن، شد. اون زن لحظه ای چشم هاش رو چرخوند و بخشی از موهای بلوند و فری که داشت رو روی شونه‌ی سمتِ چپش ریخت:
- این عطر الهام خودته ابل...تا چند روز پیش که عاشقش بودی...به خودت ایمان داشته باش چون تو بهترین دماغ فرانسه هستی!

Prince Charming And His Nose|Vkook-Hopemin👑Where stories live. Discover now